مطالب بدون دسته بندی
چه خوش خیال بودم... فکر می کردم قلب تو فقط برای من است اما افسوس قلبت مثل کاروانسرا شده ! هر کسی را فرقی نمی کند عاشق دل شکسته غمگین به مدتی معلوم نگاه می دارد
گه گاهی به فراموشی می اندیشم به اینکه ، چه بوده ام و چه هستم به فراموشی عشق که آیا واقعاً عاشق بودم؟ یا نبودم؟ به گناهانم و اشتباهات گذشته اما دیگر مهم نیست چون همه چیز را به دست فراموشی خواهم سپرد برای بدست آوردن برخی چیزها گاهی باید فراموش کرد و فراموش شد ...
یـــادم باشــد امـشـب بعضــــی از آرزوهــایم را دم در بگـــذارم تا رفــتــگر با خــود ببرد بــیـــچـاره او...! مابـقــی را هـم نـقـــدا با خـود به گــــور می بــرم مـــــــــــــابـــــــــ ـقـــــــــــی هـمان آرزوی با تو بـــودن است... نتــــرس جانـــم !!! حـتـی آرزوی با تو بودن را هم به کسی نمی دهـــم... (علی پزشکی)
شب عید است آخرین شب سال 1390 همه در فکر خرید خوشحال و عاری از هرگونه غم اما من ... تنهاتر از قبل مدام در فکر گذشته در حالیکه صورتم خیس است به عکسهایت مینگرم ای کاش در کنارم بودی مانند هر سال سه شمع روشن خواهم کرد برای خود ، برای تنهایی و ... برای جای خالی تو ای کاش در کنارم بودی ای کاش... و من تنها میتوانم؛ برایت دعا کنم که سالی خوب داشته باشی