این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم …
.
این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم …
.
خوشبخت کسی است که شکـُــوه رفتارش
آفریننده ی لبخند زندگــی در چهره ی دیگران باشد !
در حد یارانۀ خود حرف زن!
(شعر طنزیه که به نظرم زیباست)
3d5etalkhandak-yaraneh-20909-172x172.jpg
قصّه شنیدم که جوانی عَزَب
از مرض عشق شبی کرد تب
در دل خود کرد کمی جستجو
یافت در آن مهر یکی ماهرو
دید که کار دلش از کف شده
بهرۀ او رنج مضاعف شده
باخته یکجا همه سرمایه را
فتنه شده دختر همسایه را
رفت و به گوش پدر آواز داد
شرح غم انگیزی از آن راز داد
:«کای پدر آشفته و شیدا شدم
عاشق یک دختر زیبا شدم
چون بدهم شرح ز حالات او
عاجزم از وصف کمالات او
از مه خود می دهمت آگهی
ترم نُه است آن مهِ دانشگهی
گرچه پی مدرک مامایی است
«در همه کاریش توانایی است»!
شاعر و خطاط و ترومپت نواز
کوزه گر و گچبر و گلگیر ساز!
صاحب شش قطعه مدال جودو
«خاله شکردونه» ی کانال دو!
بیشتر از این چه بگویم پدر؟
عاشق دلخسته ی اویم پدر!
وقت ز کف می رود و گشته دیر
لطف کن از بهر من او را بگیر!»
گفت پدر:« کای پسر خامدس
تای زده بر دامن اوهام، دست
ای که تبت رد شده حال از چهل
این تب و تاب از سر پوکت بهل!
عشق چه و کشک چه، ای نوجوان!
خربزه آب است، بکن فکر نان
مگذر از این بادیۀ پرخطر
الحذر از عشق بُتان الحذر!
نیست تو را خانه و ماشین و کار
دختر ** را چه شوی خواستگار؟
چون شوی از مشکل مسکن رها؟
این تو و این رهن و اجاره بها!
ای که شدی بر نگهی مبتلا
یک نظر انداز به نرخ طلا
قیمت اجناس ندیدی هنوز
طعم گرانی نچشیدی هنوز
بیش مگو یاوه، مزن حرفِ زن
در حد یارانۀ خود حرف زن!
سفره ی خالی چو ببینی عیان
عشق خودت را ننمایی بیان…»
بسکه از انواع بلا کرد یاد
رعشه بر اندام پسر اوفتاد
نعره زد و رو به خیابان نهاد
روز دگر سر به بیابان نهاد
حال نشسته ست توی خاک و خُل
ای پدر عشق بسوزد به کُل!
سعید سلیمانپور
آقا اجازه درد دندان کشت مارا
در حسرت یک پاره ی نان کشت ما را
گفتند برخی عند رب یرزقون اند
این تکه از آیات قرآن کشت ما را
با مرگ گاوان محل در هر طویله
این ما و مای گاوداران کشت ما را
ما از نژاد برتر خورشید بودیم
سرمای سنگین زمستان کشت ما را
گفتیم می آیی که در پایت بباریم
سیلاب وحشتناک باران کشت ما را
این بار جای پاره قرآن روی نیزه
پیراهن خونین عثمان کشت ما را
در عصر خونین، عصر شب ، عصر شبیخون
پیشانی جا مهر ایمان کشت ما را
دیشب تراشیدم تمام صورتم را
این ریش های نا مسلمان کشت ما را
آقا بیا تا بی خیال نان بمانیم
آه گدایان خیابان کشت ما را
از خیر این یک پاره ی نان هم گذشتیم
آقا اجازه درد دندان کشت ما را
شاعر : میثم رنجبر
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب کن خانه و سپس میهمان طلب
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانیات کنند
شاعر: فاضل نظری
مرسی خیلی عالی بود!
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد...
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب...
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد...
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش...
بهشت پاک اجابت هزار در دارد...
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است...
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد...
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال...
مسافر دل ما، نیت سفر دارد...
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا...
ز پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد...
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا...
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد...
سلام
من که داشتم تو نت سرچ می کردم به یه عکسی رسیدم که یه نگاهی معصومانه داشت. بیتر در موردش تحقیق کردم فهمیدم که این عکس مخصوص زنده یاد ابوالفضل سپهر هستش. ایشون از شاعرهای معاصر و تقریبا گمنام ما هستند و نمی دونم چرا؟ ایشون از خودشون یه مجموعه اشعار به نام دفتر سرخ به یادگار گذاشتند که اشعار آن با زبانی ساده بیان شده و به معرفی هشت سال دفاع مقدس , جانبازان و مشکلات آنها و غریبی آنها می پردازند. بهتون توصیه می کنم مجموعه شرشون رو حتما تهیه کنید! منم تعدادی از اشعارشون رو اینجا قرار میدم:
بوسه عاشقونه
آي قصه قصه قصه
نون و پنير و پسه
هيچ تا حالا شنيدي
تانکا بشن قناصه؟
ميدوني بهضي وقتا
تانکا قناصه بودن
تا سري رو مي ديدن
اون سر و مي پپروندن
سه راه شهادت کجاست؟
ميدو ني دوشکا چيه؟
ميدوني تانک يعني چي؟
يا آر.پي. جي زن کيه؟
آر.پي.جي زن بلند شد
"وما رَميتَ " رو خوند
تانک اونو زودتر زد
يه جفت پوتين ازش موند
يه بچه بسيجي
اونور ميدونه مين
زير شنيهاي تانک
له شده بود رو زمين
خودم تو ديده باني
با دوربين قرارگاه
رفيقمو مي ديدم
تو گودي قتلگاه
آر.پي.جي تو سرش خورد
سرش که از تن پريد
خودم ديديم چند قدم
بدون سر مي دويد
هيچ مي دوني يه گردان
که اسمش الحديده
هنوزم که هنوزه
گم شده ناپديده
اتل متل توتوله
چشم تو چشم گلوله
اگر پاهات نلرزيد
نترسيدي، قبوله
ديدم که يک بسيجي
نلرزيد اصلا پاهاش
جلو گلوله وايساد
زل زده بود تو چشاش
گلوله هم اومد و
از دو چشم مردونه
گذشت و يک بوسه زد
بوسه اي عاشقونه
عاشقي يعني اينکه
چشمهايي که تا ديروز
هزار تا مشتري داشت
چِندش مياره امروز
اما غمي نداره
چون عاشق خداشه
به جاي مردم، خدا
مشتري چشاشه
شکرستان» پویانمایی موفقی است که در سالهای اخیر تولید شده. روزهای باشکوهش را با مرتضی احمدی فقید سپری کرده و وقتی برای عید ۹۸ اعلام شد با صدای شهاب حسینی پخش می شود، در راس اخبار قرار گرفت. او در برگشت به تلویزیون ۱۳ قسمت برای «شکرستان» صداپیشگی کرد و همان زمان اعلام شد قرارداد آنها ۱۰۴ قسمتی است. این خبری بود که محمدرحیم لیوانی تهیهکننده «شکرستان» گفته بود اما روز گذشته اعلام شد سری جدید این انیمیشن با صدای اصغر همت روی آنتن رفته و شهاب حسینی به دلیل فعالیتهایش در آمریکا از این مجموعه جدا شده است.
سینمایی شهاب حسینی در آمریکا منتشر شده بود، همکاری مشترک او با بهروز وثوقی ستاره فیلمفارسی ایران بود که سالهاست در آمریکا دنبال مجالی میگردد تا مجوزهای لازم برای بازگشتش به کشور صادر شود.
این دو در کارگاه نقد فیلمی مشترک حاضر شده و در جلسه پرسش و پاسخ به سئوالات حضار پاسخ دادند. در این کارگاه سه روزه هم هر روز یک فیلم از بازی هایشان در اورنج کانتی آمریکا به نمایش .درآمد.به نظر میرسد این مشغولیت هنری مانع از ادامه همکاری شهاب و «شکرستان» شده است. ادامه این خبر را بخوانید .
منبع این خبر : سایت ایران http://www.sitte.ir
علاقه مندی ها (Bookmarks)