خدایا ! از تو می خواهم تا بار گران گناهانم را که مرا به ستوه آورده اند ، از دوش من بگیری ،
و از تو مدد می جویم برآنچه که سنگینی اش مرا از پا در آورده است .
"صحیفه ی سجادیه"
خدایا ! از تو می خواهم تا بار گران گناهانم را که مرا به ستوه آورده اند ، از دوش من بگیری ،
و از تو مدد می جویم برآنچه که سنگینی اش مرا از پا در آورده است .
"صحیفه ی سجادیه"
مزهٔ خردمندی
روزی استادی که از غر زدنهای شاگردش خسته شده بود او را فرستاد تا
مقداری نمک بیاورد. هنگامی که شاگرد برگشت، استاد به مرد جوان دستور داد
مشتی نمک در لیوان آبی بریزد و آن را بنوشد.
استاد پرسید: «چه مزهای دارد؟»
جوان با ترشرویی جواب داد: «شور»
استاد نیشخندی زد و از مرد جوان خواست با او به کنار دریاچه بروند.
دو مرد در سکوت به کنار دریاچه رسیدند. استاد از مرد جوان خواست همان
مقدار نمک را در دریاچه بریزد.
مرد جوان مشتی از نمک را در دریاچه ریخت. آنگاه از او خواست آب دریاچه را بنوشد.
«مزهاش چطور است؟»
«گوارا»
استاد پرسید: «مزهٔ نمک را حس کردی؟»
جوان پاسخ داد: «خیر.»
استاد کنار مرد جوان نشست، دستش را گرفت و گفت:
«درد و اندوه در زندگی، نمک خالص است، همیشه وجود دارد و اندازه آن کم و
زیاد نمی شود ولی میزان شوری و طعم تلخی که ما حس میکنیم به اندازه ظرفیت
ما بستگی دارد؛ بنابراین هنگامی که ناراحتید تنها کاری که میتوانید
انجام دهید این است که ظرفیتتان را برای پذیرش سختی ها و اندوه بالا
ببرید. لیوان ظرفیت کمی دارد، پس دریا باش».
1-خدایا! حکمت قدمهایی که برایم برمیدارى بر من آشکارکن تا درهایی که به سویم میگشایى ندانسته نبندم ودرهایى که به رویم میبندى به اصرارنگشایم...
2-خدوندا دستهایم خالی است و دلم غرق در ارزوها-یا به قدرت بیکرانت دستانم را تواناگردان یا دلم را از ارزوهای دست نیافتنی خالی...
3-خوشبختی هدیه ی هماره ی خداست، فقط ما باید دستهایمان را برای گرفتن هدیه دراز کنیم . . .
4-من و تو میدانیم کز پی هر تقدیر ، حکمتی می آید ، من و فرسایش دل ، تو و تصمیم و مکان ، ما و تقدیر و زمان ، چه شود آخر دلتنگیها ! خدا می داند...
5-نه زندگی آنقدر شیرین است و نه مرگ آنقدر تلخ ، که انسان شرافتش را به آن بفروشد...
6-خدایا نمیگویم كه دستم را بگیر،عمریست گرفته ای...مبادا رها كنی...
اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ فی وَجِهِهِ
وَ حُزنُهُ فی قَلبِهِ؛
شادی مومن در رخسار او
و اندوهش در دل است
کم کم یاد خواهی گرفت
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیرکردن یک روح را
این که عشق ،تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر
ویاد می گیری که بوسه ها قرارداد نیستند
وهدیه ها ،معنی عهد و پیمان نمی دهند.
کم کم یاد می گیری
که حتی نور خورشید هم می سوزاند اگرزیاد آفتاب بگیری
باید باغ خودت را پرورش دهی به جای این که
منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد می گیری که می توانی تحمل کنی
که محکم باشی
پای هر خداحافظی یاد می گیری که خیلی می ارزی....!
رازی است در سادگی، که همگان نمیدانند
تصور کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح ۸۶۴۰۰ تومان به حساب شما واریز میشود و تا آخر شب فرصت دارید تا همه پولها را خرج کنید. چون آخر وقت حساب خود به خود خالی میشود. در این صورت شما چه خواهید کرد؟
هر کدام از ما یک چنین بانکی داریم: بانک زمان. هر روز صبح، در بانک زمان شما ۸۶۴۰۰ ثانیه اعتبار ریخته میشود و آخر شب این اعتبار به پایان میرسد. هیچ برگشتی نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمیشود.
ارزش یک سال را دانشآموزی که مردود شده میداند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس بهدنیا آورده میداند،
ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه میداند،
ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را میکشد،
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده،
و ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده، میداند.
هر لحظه گنج بزرگی است، گنجتان را مفت از دست ندهید، باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچکس منتظر نمیماند.
دیروز به تاریخ پیوست.
فردا معما است.
و امروز هدیه است.
رازی است در سادگی، که همگان نمیدانند
هشت اصل مهم برای یک زندگی بیست
1. صبح ها که از خواب بیدار می شوید، دستگاه عیب سنج و ایرادگیر وجودتان را از کار بیندازید. قول می دهیم؛ خورشید درخشان تر، پرنده ها خوش آوازتر، مردم مهربان تر و حتی کسب و کارتان پربرکت تر خواهد شد.
2. در معادلات زندگی هیچ گاه از علامت منفی استفاده نکنید، به خاطر داشته باشید که تفکر منفی از آن چنان قدرتی برخوردار است که می تواند با قرار گرفتن در پشت یک معادله بزرگ زندگی، همه علامت های مثبت آن را تغییر داده و مانند خود منفی بسازد.
3. هیچ گاه در گره زدن طناب پاره شده دوستی تعلل به خرج ندهید، گاهی اوقات غرور بیجا سبب می شود که حتی همسران خوب توجهی به گسستگی ریسمان بین خود ننمایند. مطمئن باشید گره زدن به خاطر کمتر نمودن طول طناب، نزدیکی را بیشتر می کند.
4. آنتن های ذهن تان را تنها به سوی ایستگاه هایی تنظیم کنید که شبانه روز امواج مثبت پخش می کند، کاری کنید که کارکنان ایستگاه های منفی از شدت بیکاری اخراج شوند.
5. دلتان را تبدیل به اقیانوسی آرام نمایید نه یک مرداب ناچیز. فکر نمی کنید حتی تصور اقیانوس هم احساسی از عظمت و پهناوری را در دل ایجاد کند؟ آنها که دلهایشان مرداب است با کوچک ترین حادثه ای به تلاطم می افتد، برعکس کسانی که شدیدترین گرداب ها و جریان های حوادث هم آرامش شان را بر هم نخواهد زد.
6. سعی کنید قلبی مقاوم داشته باشید، قلبی که مقابل گرم و سرد حوادث و ضربه های عاطفی همچون ظروف چینی با اندک ضربه ای خرد نشود.
7. تجربه های تلخ و شیرین زندگی را مانند یك درس فهمیدنی بدانید و نه حفظ کردنی، چرا که مطالب حفظ شده پس از مدت زمانی در ذهن پاک می شوند.
8. همواره مصمم باشید تا با استفاده از جلا دهنده هایی همچون دعا و نیایش روح و روانتان را پاکی و طراوت بخشید.
میدانــی ؟!
بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !
بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !
بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !
دیده ای ؟!
... شنیده ای ؟!
بعضـــی ها بی نهایتــــــند !
رازی است در سادگی، که همگان نمیدانند
علاقه مندی ها (Bookmarks)