نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 از مجموع 9

موضوع: تقلب

  1. #1
    مهشید فلاح
    تاریخ عضویت
    2012 January
    سن
    31
    ارسال ها
    294
    تشکر
    1,374
    تشکر شده 863 بار در 337 پست
    نوشته های وبلاگ
    10

    تقلب


    سلام
    آقا انجمن عمومی ما هم هی مانور میدیم توی این موضوع ها...
    دوستان از خاطرات تقلب کردناشون بگن
    تا حالا دستتون رو شد؟
    توی اون وضع چه حالی داشتین؟
    چجوری موضوع رو جمش کردین؟
    جالب ترین و خاطره انگیز ترین تقلب زندگیت و تعریف کن!
    الان هم دانشجویی تقلب ...


    امام جواد علیه السلام :
    ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
    سه چیز است که هر ** آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .





  2. #2
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    من بدترین تقلبی که داشتم سر امتحان دیفرانسیل پیش دانشگاهی بود که مراقب ازم یه برگه امتحانی تقلب گرفت
    پیش دانشگاهی امام حسین بودم اون موقع ریس پیش دانشگاهی ( همون مدیر سابق!) یه سرهنگ بازنشسته بود بنام آقای عبدی! خدا ازش نگذره ! پدر ماهارو در میاورد!
    یعنی اگه راست میرفتی یکی میخوابوند تو گوشت میگفت چرا راست میری چپ برو! چپ میرفتی یکی دیگه میزد میگفت چرا چپ میری راست برو از صدتا پادگان بدتر بود این نامرد.
    تو اون هیری ویری حساب کنید ازدست من تقلب گرفتن .
    البته نکته اینجا بود که مراقب کل قضیه رو داشت میدید و تا لحظه آخر صبر کرده بود که من تقلب رو از دوستم که پشتم نشسته بود بگیرم .
    دوستم هم تا یک سوال رو نوشته بود من دستم رو بردم پشت که مثلا اون بزاره تو دستم! دست بر قضا تقلب افتاد! من هم هی اینور و نگاه کن اونور نگاه کن دیدم نمیشه باید یجوری رفت پایین
    خلاصه خودکار انداختیم نشد اخرش کیف پولم رو انداختم که مثلا برم بگیرمش تقلبم وردارم من تا سرم رو بلند کردم دیدم مراقب عین اجل معلق بالا سرمه میگه تقلب رو بده .:
    من : تقلب چیه؟
    مراقب: میگم تقلب رو بده : (در این حین دستمو میگیره میگه دستتو باز کن ):
    من: اون دستی که خودکار توش بود رو باز میکنم
    اینجا مراقب قاطی میکنه میگه دستتو بده من ببینم. محکم دستمو میگیره و شروع میکنه باز کردن مچم من هم مچمو سفت میکنم بهش میگم آقا تقلب چیه ؟ گرفتی مارو ول کن هنوز اون صحنه یادم میاد خندم میگیره.
    هیچی آخرش دستمو باز کرد و ورقو گرفت منم منتظر خبر کردن عبدی و اعدام خودم بودم . که دیدم خیلی متشخصانه رفت نشست سرجاش و گفت بنویس
    خیلی مرد بود خدا حفظش کنه . هیچی دیگه اون امتحان رو با 10 پاس کردیم رفت اما خاطره تقلبش هیچ وقت از یادم نرفت .
    بعد از اون من یادم نمیاد تقلب کرده باشم ( کلا تو دوران قبل از پیش دانشگاهی نه اهل تقلب کردن بودم نه تقلب دادن ) تنها دورانی هم که تقلب کردم همین پیش دانشگاهی بود .

    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 July
    محل سکونت
    بابل
    ارسال ها
    93
    تشکر
    306
    تشکر شده 272 بار در 102 پست
    نوشته های وبلاگ
    2
    آقا یعنی وقتی میگی انگار اونجام.
    والا من بیشتر در اونطرف تقلب بودم. یعنی بیشتر تقلب می دادم :26. بله.
    ولی یکبار سال چهارم دبستان بود، آقا سر امتحان من جواب یکی از سوال ها رو از پشت سریم خواستم (که البته رفیق صمیمیم بود)، اونم تو یه برگ بزرگ نوشت "رشته کوه های البرز" انداخت رو زمین که من وردارم. که خب مثل همیشه تا بیام بردارم معلم اومد بالا سرم و گفت کی اینو بهت داد؟:39:منم گفتم هیشکی! اصلا این مال من نیست. ولی خب فهمید مال پشت سریم بود.
    از نمره ی اون بنده خدا 4 نمره کم کرد و شد 16. منم شدم 16!! (با اینکه داشتم خودمو می خوردم که چطور اون 16 و منم 16) فردین بازی درآوردم و گفتم بیا نمره ی من و بگیر و بشو 20!
    آره خلاصه معلم دلش رحم اومد و به اون داد 18 و من همون 16 باقی موندم.
    یه خاطره ی دیگه هم از دانشگاه دارم که بعدا میگم. البته این دفعه داشتن از من تقلب می کردن!


  4. #4
    مهشید فلاح
    تاریخ عضویت
    2012 January
    سن
    31
    ارسال ها
    294
    تشکر
    1,374
    تشکر شده 863 بار در 337 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    تقلب؟ من؟ مهشید؟ امکان نداره...
    همیشه من دانش آموز مثبته مدرسه بودم...
    از اونایی که همیشه سر صف تشویق میشد
    انضباط همیشه خدا 20....اصلا یه وضعی بودا...همیشه درس خون همیشه مودب همیشه محبوب ...(به جز همون سال دوم دبیرستان)
    دوم دبیرستان بودم...ترم اول...توی یه مدرسه ای درس میخوندم که شبیه پادگان بود...هر گوشه مدرسه دوربین داشت...دیوارا سیم خاردار بود...جلوی آب خوری هم دوربین بود...
    منم شدیدا می ترسیدم...از سایه خودمون هم میترسیدیم...یه جوی بودا...میخواستی یه چی بگی باید میدیدی 10 متر اون طرف ترت کیه...میگفتن جاسوس هست توی کلاس.. . همه هم جو گیر بودن
    برای اولین بار توی عمرم تقلب کردم...توی به ورقه آچار تمام متن 5 یا 6 درس از کتاب جغرافیا رو نوشتم...خب حسش نبود دیگه...
    نمیدونم با چه اعتماد به نفسی رفتم سر جلسه...جام ته ته کلاس بود..مراقب هم اصلا دید نداشت...من از اونجایی که اولین بار بود دیگه...ناشی بودیم....یه سوال بلد نبودم ورقه رو آروم باز کردم...ولی یه ورقه کامل بود دیگه...صدا میداد...منم هی اینو نگاه میگردم هی اونو نگاه میگردم...
    خلاصه اینقدر ضایع بازی در آوردم طرف صدا رو شنید ...اومد ورقه رو گرفت دیگه...من یخ کردم....هیچی به من نگفت ...منم دیگه روم نشد بشینم...
    رفتم خونه مادرم گفت خجالت نمیکشی تقلب میکنی...منو میگی مات و مبهوت این از کجا فهمیده...زنگ زدن خونه آبروو واسه من نذاشتن...انضباط---->19
    جغرافیا---->16
    این انضباط 19خار شده رفته توی چشم مادر من..هنوز میگه خجالت نمیکشی؟
    تازه فرداش همه مدرسه ازم میپرسیدن چی شده بود...

    امام جواد علیه السلام :
    ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
    سه چیز است که هر ** آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .





  5. #5
    عضو تازه وارد
    تاریخ عضویت
    2012 September
    ارسال ها
    1
    تشکر
    0
    Thanked 1 Time in 1 Post
    امتحان بدون تقلب ؟ مگه میشه ؟ پس چجوری قبول بشیم ؟


  6. #6
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    اپیک بود

    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49
    سلام... خاطرات جالبی بود ... از دوستانم ممنونم
    من فکر کنم از دوره دبستان تا پیش دانشگاهی بیشتر برگه باز میذاشتم تاهر کی نیاز داره بیادو ببینه ... در واقع تصورم این بود که کمک بزرگی به خلق الله میکنم و عجب کار بزرگی!!!! اما از قضا متوجه شدم نه تنها لطف نمیکنم بلکه ظلم هم میکنم; هم به خودم هم به به دیگران و هم به کسیکه دارم راه اشتباهو بهش یاد میدم... از اون زمان به بعد دیگه تصمیم گرفتم بجای دادن ماهی سر جلسه امتحان، سعی کنم ماهیگیریو قبل از امتحان بهشون یاد بدم...
    البته خیلی هم دیر متوجه نشدم دیگه همون وسطای تحصیلات قبل دانشگاه اومدنم به اشتباه بزرگم پی بردم.... بااینکه بچه های زیادی میبینم که با این میانبرای سراب مانند کاراشون خوب پیش میره اما حداقل وجدانم آسودس که نمره خودمه ... پس فردا رفتم سرکار با پولی که از مدرکم در میارم میتونم نون حلال تهیه کنم ... حداقلش اینه که وجدانم جلو خدا کمی بابت این موضوعات آسودست که بخاطر این چیزا مواخذه نمیشم ... اینم از ماجرای آبکی ما...
    خدانگهدارتون...

    ویرایش توسط NIIT : 7th September 2012 در ساعت 01:17 PM
    آرامش محصول تفکر نیست! آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن ندارد...

  8. #8
    عضو تازه وارد
    تاریخ عضویت
    2012 August
    ارسال ها
    0
    تشکر
    0
    Thanked 1 Time in 1 Post
    جالب بود


  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 July
    محل سکونت
    قائمشهر
    ارسال ها
    410
    تشکر
    646
    تشکر شده 881 بار در 386 پست
    نوشته های وبلاگ
    6
    بعضی وقتا بعضی از وقایع زندگی هر چند انجامش جالب نیست اما تو یک دوران خاص یه تجربه های خاص و جالبی به آدم میده که تا همیشه ی عمر در خاطر آدم باقی میمونه......

    پدر من معلم( حرفه و فن ) یادمه راهنمایی که بودم همیشه با این درس مشکل داشتم نمراتم همیشه خدا باید20 میشد
    چون همه معلم ها میدونستن پدرم معلم حرفه و همیشه روم یه حساب دیگه باز میکردن (البته من اصلا این فکرشونو قبول نداشتم چون پدرم هیچ وقت با من حرفه کار نمیکرد ومن همیشه خودم مثل بچه های دیگه میخوندم).خدا میدونه که چقدر سرزنش میشدم اگه نمره 20 میشد 19.5 .....سال دوم راهنمایی بودم که یک روز که درس حرفه داشتم از قضا اصلا کتاب حرفه رو باز نکردم و نخوندمش همون روز که اومدم مدرسه یکی از دوستام بهم گفت که روز قبل براش مشکل پیش اومده و نتونسته بخونه،منم بهش گفتم که نگران نباشه چون منم اون روز لای حرفه رو باز نکرده بودم...........این معلم حرفه ما ازون معلم ها بود که پدر بچه های بیچاره رو در میاورد اگه یکم جای (و)و(از)عوض میشد!!!خلاصه زنگ حرفه شد اول زنگ معلم کلی درس داد همه خوشحال شدن که داره وقت میگذره و معلم دیگه درس نمیپرسه.....که چشمتون روز بد نبینه....... یک آن دیدم معلم اسم همون دوستم که هیچ چی نخونده بود رو صدا زد که پاشه تا ازش سوال بپرسه......:redface:دوست بیچاره من شده بود مثل میت انگار که یک لحظه دیگه روح از بدنش جدا میشد.......سوال اول .....بی پاسخ.سوال دوم.......بازم بی پاسخ.........معلم که رفت سوال سوم رو بپرسه......من دیگه نتونستم طاقت بیارم .گفتم : خانم اجازه اینا واسشون مشکل پیش اومده بود نتونستن بخونن......سکوت کل کلاسو گرفت........دوست بیچاره من انگار دوباره جون گرفته بود....معلم زل زد به من بعد با یه خنده مرموزانه گفت :جدی!!!! خوب خانم فرزانگان شما بلند شو ببینم خودت که ازین طرفداری میکنی چقدر بلدی.................!!!!!!!!!! وای وقتی این حرف رو زد کل کلاس دور سرم چرخید.من هم بدون اینکه حتی یک لحظه مکث کنم درجا ایستادم و منتظر بودم که در کمال ناباوری ازم سوال کنه!!!!!!!!!!!!خدا میدونه که هیچ چی بلد نبودم.فقط یادمه توی دلم یه چیزایی به خدا گفتم .تو همین حال و هوا بودم که..............................زنگ تفریح زده شد و معلم با تعجب گفت : چرا انقدر زنگ رو زود زدن!!!!!بعد رو به من گفت : میدونم که بلد بودی و به من 20 داد و نمره 0 دوستم رو پاک کرد .(بعدا معلوم شد اون روز زنگ مدرسه واسه جلسه معلم ها استثناء زود زده شده بود!!!!!!)

    حس میکنم اون روز خدا واقعا از قلبهای کوچیک ما رد شده بود

    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...






 

 

کاربران برچسب خورده در این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 06:49 PM بر حسب GMT +4 می باشد.