-
30th September 2012 09:46 PM
#1
مدیر بازنشسته
دریا قلی...کمی دور ...کمی نزدیک
داستان «دریاقلی سورانی» پس از سالها تاخیر از سال جدید تحصیلی وارد کتابهای درسی پایه ششم ابتدایی شد. داستانی که پایه ششمیها در درس چهارده خود آن را خواهند خواند. شخصیتی که اگر چه در دهه 60 و بحبوحه جنگ افراد کمی از فداکاری وی اطلاع پیدا کردند اما با گذر زمان داستان فداکاری او زبان به زبان چرخید و به یکی از اسطورههای دفاع مقدس تبدیل شد.
وی جایگزین شخصیتهای خیالی چون پطروس هلندی شد که سالها در کتابها وجود داشت اما از خلاف آمد عادت و به گفته حبیب احمدزاده یکی از نویسندگان دفاع مقدس: «هنوز در کشور هلند هم کسی پطروس را نمیشناسد، ولی همه ما او را میشناسیم؛ راستی چرا هیچوقت از خودمان نپرسیدیم چرا پطروس فداکار جای انگشتش یک چوب در سوراخ سد نگذاشت؟»
درياقلي جواني از اهالي آبادان و شغل او اوراق فروشي بود و در گوشهاي از «كوي ذوالفقاري» آبادان و در گورستاني از اتومبيلهاي فرسوده زندگي ميكرد.
در ماههاي آغاز جنگ، آبادان در محاصره نيروهاي دشمن بود. انگار تقدير اين بود كه درست در آن زمان كه لشگري از تانكها و سربازان عراقي غافلگيرانه از رودخانه بهمنشير گذشته و وارد آبادان شده بود، تنها درياقلي متوجه حضور آنان شود و در آن شب پاييزي آبان ماه 1359 روي زين دوچرخه قراضهاش بنشيند و تا نفس دارد ركاب بزند؛ از ميان چشمي دوربينهاي ديدهبانان عراقي و قناسه به دستهاي ارتش عراق كه تيرشان به خطا نميرفت بگذرد و باز ركاب بزند تا اين خبر را به مدافعان شهر برساند.
رسيدن درياقلي همان و بنا شدن سد محكم نيروهاي ايراني برابر لشگر عراق همان؛ سدي از مقاومت كه باعث شد دشمن به آن سوي بهمنشير رانده شود.
آنهايي كه روزهاي آغازين جنگ ايران را تحليل ميكنند همه اعتراف ميكنند كه اگر درياقلي جانش را پاي ركاب زدن مداوم از بهمنشير تا آبادان نگذاشته بود، آن لشگر عراقي شايد تا شيراز هم ميرسيد. ميدانند كه اگر او نبود آبادان با تلفاتي سنگين سقوط ميكرد و باز پس گرفتنش نيازمند نبردهايي خونينتر و پرهزينهتر از فتح خرمشهر بود.
حالا بايد بگویيم درياقلي جان، ببخش كه كمي دير شد و 32 سال بعد از آن كه جانت را گذاشتي پاي ركاب يادمان افتاد تو را اسطوره فداكاري بكنيم، اما خب، ميشود بيايي براي ما جاي پطروس فداكار را پر كني!تا به حال داستانهای زیادی در مورد این رویداد مهم تاریخی نوشته شده و چندین مستند و یک فیلم سینمایی هم از آن ساخته شده است. اما هنوز به رغم این تلاشها این داستان وارد کتابهای درسی نشده بود.
محمدرضا ترکی محقق و استاد دانشگاه تهران که نوشته وی در مورد دریاقلی در متن کتاب درسی درج شده در مورد تاخیر در ورود این داستان به کتابهای درسی میگوید: "این شخصیت نقش بسیار جدی و مهمی در جنگ داشته ولی متاسفانه گمنام مانده است. متاسفانه از این مشکلات در کشور ما بسیار هستند و خیلی از مسائلی که اولویت دارند خیلی از وقتها مغفول میمانند. متاسفانه این شهید تا چند سال پیش حتی یک قبر درست و حسابی هم نداشت.
اینکه ما در کتابهای درسی خود در مورد این شهید چیزی بنویسیم کمترین کاری بوده که میتوانستیم انجام بدهیم. من از چند سال پیش، پیشنهاد این کار را به وزیر فرهنگ و ارشاد دادم و حتی نامه نگاریهایی را نیز انجام دادم اما از آنجا که داستانهایی که تاکنون در مورد وی نوشته شده بودند برای کتابهای درسی مناسب نبود، از این رو متن جدیدی را نوشتم..."
بهرحال جدا از این کار زیبا و ارزشمند وزارت آموزش و پرورش، متاسفانه گاف بزرگی در طراحی این داستان در متن کتاب درسی رخ داده که در نوع خود جالب توجه است! طراح محترم گویا فراموش کرده و یا کاملاً بی اطلاع بوده که جزیره آبادان فاقد هر نوع کوه و ارتفاعات قابل ذکری است و دریاقلی را در میان کوهها به تصویر کشیده که در حال رکاب زدن است و تانک های دشمن در ذوالفقاری را نیز در میان کوههای بلند نشان داده در حالی که ذوالفقاری "کوی" است به معنای محله و برزن و نه "کوه" ! و پوشش کنار رودخانه بهمنشیر نیز نخلستان است...
البته اینگونه گاف ها بی سابقه نیست و سال گذشته نیز وزارت آموزش و پرورش کتاب درسی «جغرافیای استانها» را چاپ کرده که در آن زندگینامه «ایرج افشار سیستانی» پژوهشگر که هنوز در قید حیات است آمده، اما در این کتاب اعلام شده که وی در سال 1389، فوت کرده است!
شعري از محمدرضا تركي كه درباره درياقلي سوراني سروده است :
دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو
چشم انتظار همت تو دین و میهن است
ای مرد اهل درد، بنازم به غیرتت
این خانهها هنوز پر از کودک و زن است
فردا ـ اگر درنگ کنی ـ کوچههای شهر
میدان جنگ تن به تن و تانک با تن است
از راه اگر بمانی و روشن شود هوا
تکلیف شهر خاطرههای تو روشن است!
دریاقلی! رکاب بزن گرچه سهم تو
از این دیار، ترکش و یک مشت آهن است
هی مرد ِ مرد از نفس افتادهای مگر؟!
همپای مرگ، کار تو امشب دویدن است
چون موجها به دامن ساحل نمیخزی
دریایی و طریقت دریا تپیدن است
منبع
رازی است در سادگی، که همگان نمیدانند
-
1st October 2012 05:34 PM
#2
نوشته اصلی توسط
Freshte
حبیب احمدزاده یکی از نویسندگان دفاع مقدس: «هنوز در کشور هلند هم کسی پطروس را نمیشناسد، ولی همه ما او را میشناسیم؛ راستی چرا هیچوقت از خودمان نپرسیدیم چرا پطروس فداکار جای انگشتش یک چوب در سوراخ سد نگذاشت؟»
اینم از اون حرفاست که سر سوزنی سندیت نداره!
توجیه نویسنده هم اصلا منطقی نیست و برام واقعا جای تعجب داره !
نکته اول اینه که این داستان فقط تو این کشور مطرح نیست و خیلی از کشورهای دیگه هم ازش استفاده کردن . این داستان اثری از خانوم ماری مپز داج هست که ایشون با عنوان رمان Hans Brinker, or The Silver Skates در سال 1886 نوشتن .عنوان اصلی این داستان little Dutch boy هست .
در مورد اون بخش انگشت فرو کردنش هم این بخش رو بخونید همه جوابهایی که من میخواستم بدم رو عالی داده:
This story is told to children to teach them that if they act quickly and in time, even they with their limited strength and resources can avert disasters. The fact that the Little Dutch Boy used his finger to stop the flow of water, is used as an illustration of self-sacrifice. The physical lesson is also taught: a small trickle of water soon becomes a stream and the stream a torrent and the torrent a flood sweeping all before it, Dyke material, roadways and cars, and even railway tracks and bridges and whole trains.
این یکی از بهترین داستانهایی هست که به بچه ها فداکاری از خود گذشتگی رو خیلی عالی و بهمون صورت بچه گانه یاد میده .
برای تاثیرگذار بودن یا حاوی نکته مثبت بودن نیازی نیست شما داستانهای واقعی داشته باشید - بلکه کافیه تمثیلها و داستانها منظورشون رو بصورت عالی بیان کنید.
اینکه ما از نمونه های داخلی استفاده کنیم خوبه اما قرار نیست نمونه های خارجی رو هم فراموش کنیم یا کنار بزاریم . چون درس زندگی ربطی به ملیت نژاد و ... نداره . وقتی یه داستان انقدر زیبا مفاهیم درست رو بیان میکنه چرا ازش استفاده نشه؟
در مورد سندیت نداشتن حرف نویسنده هم باید بگم بر اون خودم شخصا اتفاق افتاده .داشتم یه بحث رو تو یکی از همین فورمهای خارجی دنبال میکردم که دیدم به این موضوع هم به شوخی اشاره شد برام خیلی جالب بود این موضوع .نمیدونستم انقدر داستان فراگیریه .
علاقه مندی ها (Bookmarks)
علاقه مندی ها (Bookmarks)
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن
Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 07:10 PM بر حسب GMT +4 می باشد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)