صفحه 3 از 4 اولیناولین 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 33
Like Tree1نفر پسندیدند

موضوع: شعر های بلند

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 July
    محل سکونت
    قائمشهر
    ارسال ها
    410
    تشکر
    646
    تشکر شده 881 بار در 386 پست
    نوشته های وبلاگ
    6
    بیشتر مردم از اینکه سوسک زشته بدشون نمیاد از اینکه کثیفه بدشون میاد آخه خداییش چندشههههه.اه ه ه ه ه ه ه.منکه سوسک ببینم===

    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...






  2. #22
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49
    نقل قول نوشته اصلی توسط f.farzanegan نمایش پست ها
    بیشتر مردم از اینکه سوسک زشته بدشون نمیاد از اینکه کثیفه بدشون میاد آخه خداییش چندشههههه.اه ه ه ه ه ه ه.منکه سوسک ببینم===
    حضرت والا مامبو جامبو � Blog Archive � زندگی یک سوسک حمام

    اینا یه سری اطلاعات کوچیک از قدرت بینهایت خدای بزرگمونه
    .
    .
    .
    همه جا هستند ، گاهی اوقات به سادگی تعداد زیادی از اون ها رو می کشید ولی تمومی ندارن ، بعید هست کسی به راحتی

    اون ها رو توی دستش بگیره وبخواد نوازششون کنه ، ولی چه بخوای و چه نخوای اون ها وجود دارن و در حال زندگی بین

    ما انسان ها هستند.آقایان ، خانوم ها معرفی میکنم دوست و یا دشمن درجه یک ما انسان ها : سوسک حمام .



    حشره شناسان آن ها را در پنج خانواده دسته بندی می کنن و نزدیک به ۴۰۰۰ نوع از آن ها شناسایی شده است

    سازمان بهداشت جهانی ده نوع از آن ها را ناقل بیماری و خطرناک تشخیص داده است .

    سوسک ها برای قرار گرفتن در دسته حشرات قدری بزرگ و سنگین وزن محسوب می شوند به عنوان مثال

    نوعی سوسک با نام ” سوسک کرگدنی ” که در استرالیا یافت میشود طولی بالغ بر ۸۰ میلی متر و وزنی برابر

    با ۳۵ گرم دارد و گاهی تا ۵۰ گرم نیز میرسد.

    مثل بقیه حشرات سوسک ماده برای باروری به سوسک نر احتیاج دارد ولی تنها یک بار برای کل دوره زندگی

    کافی هست و سوسک ماده از آن برای لقاح تخم ها در طول زندگیش استفاده میکند.

    حقایق جالبی پیرامون زندگی سوسک های حمام وجود دارد به عنوان مثال آن ها می توانند یک ماه و حتی

    بیشتر بدون غذا زنده بماند و می تواند تا یک هفته بدون آب زندگی کنند.شاید سوسک ها را بیشتر شب ها مشاهده

    می کنیم ولی آن ها با نور و روز هیچ مشکلی ندارند و واهمه ای از نور ندارند آن ها تنها از ما می ترسند !

    و اما چیزهای درباره زندگی یک سوسک حمام :

    ۱ – سوسک بالدار


    سوسک بالدار
    بدتر از اینکه یک سوسک در خانه و اتاق در حال راه رفتن باشد ، پرواز کردن یک سوسک در خانه

    هست ! همانطور که در تصویر بالا مشاهده می کنید سوسک ها بال هم دارند ! این سوسک در مناطق مرکزی و

    جنوبی آمریکا زندگی میکند.

    ۲ – سوسک ها و گرم شدن کره زمین



    گرمایش زمین

    مطالعه ها نشان میدهد که سوسک ها به طور متوسط هر ۱۵ دقیقه گازی از خود منتشر میکنند و حتی بعد از

    مرگشان هم تا ۱۸ ساعت همچنان گاز متان پس می دهند . در مقیاس جهانی حشرات ۲۰ % از گاز متان

    موجود در جهان را تولید می کنند ! و این گونه سوسک ها به یکی از عوامل مهم در گرم شدن کره زمین تبدیل

    شده اند ! در ضمن بد نیست بدانید در بین دیگر حیوانات و حشرات موریانه و گاو دیگر متهمین به گرم کردن

    کره زمین هستند !

    ۳ – وارونه بمیر !



    مرگ یک سوسک

    برای یک سوسک وحشی مردن غالبآ در درون معده یک پرنده و یا موجوداتی از این دست روی میدهد ! به هر حال

    سوسک هم غذای مورد علاقه یک سری موجود هست ! سوسک های وحشی در طبیعت برای مردن به برگ درختان

    و یا زباله ها چنگ میزنند و این گونه دنیای فانی را وداع می گویند ولی سوسک های فقیر و بی نوایی خانه های ما

    با خاطر سقف های صاف جای برای چنگ زدن پیدا نمی کنند و وارونه از دنیا می روند ، البته نباید فراموش کرد

    که استفاده از سم های که ما برای کشتن آن ها استفاده می کنیم باعث می شود تا ماهیچه های بدن آن ها فلج

    شود و سوسک ها قادر به کنترل آن ها نباشند و این گونه وارونه از دنیا می روند …

    ۴ – سوسک بی سر



    سوسک بی سر

    بله حقیقت دارد ! سوسک ها به سر نیازی ندارند.ما انسان ها به سه دلیل به سر نیاز داریم :

    ۱ – ما از راه بینی و دهان خود تنفس می کنیم و این تنفس کردن توسط مغز کنترل میشود – البته با دستگاه تنفس

    مصنوعی نیازی به مغز هم نیست –

    ۲ – برای تنظیم فشار خون و گردش خون و همچنین ورود اکسیژن به چرخه خون ما به سر نیاز داریم !

    ۳ – برای غذا خوردن ما نیاز به دهان داریم .

    اما سوسک ها چطور :

    ۱ – سوسک ها از سطح تمام بدنشان برای تنفس استفاده می کنند و مغز آن ها هیچ گونه کنترلی بر روی این فرآیند

    ندارد.

    ۲ – سوسک ها مانند ما پستانداران فشار خون ندارن تا با کنده شدن سرشان خون از آن فوران بزند !

    ۳ – و برای غذا هم که ذکر شد آن ها برای چند ماه بدون غذا دوام می آورند.

    در نهایت اینکه شایعاتی پیرامون زندگی این حشرات وجود دارد مبنی بر اینکه آن ها تنها جنبندگانی خواهند بود که

    در اثر تشعشعات هسته ای زنده خواهند ماند که بر این امر هیچ شواهد علمی وجود ندارد و به نظر میرسد این

    حشره خارق العاده هم دوامی در برابر این تشعشعات نخواهد داشت.

    ویرایش توسط NIIT : 12th September 2011 در ساعت 11:59 AM

  3. #23
    عضو تازه وارد
    تاریخ عضویت
    2011 May
    ارسال ها
    1
    تشکر
    0
    تشکر شده 3 بار در یک پست

    و کمی زندگی...

    و کمی زندگی 14
    و این است سبک جدید زندگی ایده آل من :
    شب ها دیازپام و صبح ها لورازپام و حجم سنگین معده ی مرا چیزی جز مرفین میسر نیست ...
    آری این منم پسری از نسل درد ....
    از نسل شیون های بی دریغ یک زن حامله در جاده ای تاریک ...
    از نسل چادرهای به گل نشسته در سنگینی وزن حمل ...
    از نسل خواب های پر از واهمه ی دردِ زا ...
    از نسل گریه های پر واهمه ی مادری بر عزای نطفه ای در بطن ، از سر اجبار ...
    از نسل فریاد های بی صدای درونی پر از سورئالیسمی باطل و نهیلیسمی غالب !!!
    ... و این چنین زار گریه های به خون نشسته ی مرا چیزی جز قلم نشاید و باورهای به گل نشسته ی انبوه درون را چیزی جز سکوت نباید .
    سکوتی نه از سر اجبار ؛ از سر مزاح ... مزاحی بر بایدهای مزحک بودن...
    آه که نسلی است پر اندوه و کم باران ...
    صدای خرناس پنجره ها از فرط خواب ، کر کرده است گوش آسمان را و باران هنگامه اش را بر سر قبر کودکی آوار می کند که بر سر چهار راهی مریم می فروخت . مریمی به سرخی خون دل و معطر به بوی بی کسی ... و آنچنان که مریمش پر کشید بند دلش پاره شد و در پی بند دلش مریم ها او را به زیر چهار چرخی کشاندند که فخر می فروخت جاده ها را و به دندان کین می خایید جان را ... و سکه هایی که بر سر دخترک آوار شد از بوی مرگ . از بوی تعفن بی کسی !!!
    و این چنین بوییند و گرییدند و رفتند و دخترک ماند و آسمانی که شیون شیون درد می بارید بر خرناس پنجره ها .
    شب ار نبود آسمان به نحسی گامهایش اعتماد نمی کرد که دل پر خون را نوای ماندنش به خون نشاند و مریم مریم به باد .
    شیون شیون به فخر اپیکوریان !!!!!!!
    آه که زمانه ای است پر درد و پر ملال ...
    نه دل توان ماندنی شاید نه تن ردای بودنی باید !!!
    در دلواپسی پس کوچه ها تنها کوچه ها پس می زنند هوای بودن را و گرنه دل واپس زده را پس زدن نشاید .
    در پیچ و خم زلف زر تاب خورشید شب ، گرمی معجر به تب نشسته کدامین باده این چنین شرم بسته بر پیکر خورشید شب که نه روی نماییدن دارد نه طاقت ماندن ؛ که حجله به داماد سر خویش ، عنان کرده افسار و شرم می نگارد بر صورت پر رمز و راز خویش ...
    آه که زمانه ایست پر در د و پر سوز ...
    که صداي سيال بودنت هنوز درونم را مي سوزاند و تو هيچ مرا نداني و خبر از من نخواني .
    گمان زمانه بر باورت چرخيد و چرخيديم بر باوري هيچ ، كه اين صداي نخستين درد از كيست؟
    بيصدا شكستيم و نشستيم بر كور سوي سرابي رقت انگيز.
    آه اي نخستين درد مرا ، چنين سرد بر جبين نشسته اي به كين چرا ؟
    آه اي نخستين بار نگاه مرا ، كور مي بايد ديدن كه تو آن سان چون شراب در جام بوتراب مرا كجا ديدني بايد؟
    نگاره ها ستاره ها دسته دسته رقصيدند بر شرم گيسوانت تا تو را كرشمه اي شايد. چنين خرامان مرو مرا كه رفتنت فسانه ايست نا شنيدني . بر خزان سينه ام اين نفير بي گدار كيست چنين گرم مرا ؟
    من زاده ي خزان سالي بي بهارم بگو كه نه من ورا خواستن نه او مرا بايد ؟
    در تب و تاب خنده هاي بي دريغ بهاري فسونگر سرشك ديدگان مرا هراي خزاني شنيدني بايد؟
    بگو كه اين تقدير بي حيا چگونه سرشته است ورا ؟ من زاده ي خزان سالي بي بهارم اگرچه از نسل بهارم ... كه اين ننگ مرا نشايد .
    گذشتيم ..................................
    گذشتیم و نوشتيم بي دريغ ، دريغ جان را بر لوح بي صفاي ماندي بر سراب.
    سرابي گزيديم و بريديم از خيال تا در اين قرن گويا بي زوال در ميان مردي امپريال مرا شايد اين بايدي بايد!


    (مسیحا هاشم ورزی)


  4. #24
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Arrow با خشونت هــرگــز ...

    تقدیم به تمامی معلمان واقعی که آموزگار اخلاق و محبت اند




    سخت آشفته و غمگین بودم …
    به خودم می گفتم:
    بچه ها تنبل و بد اخلاقند
    دست کم میگیرند
    درس ومشق خود را …
    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
    و نخندم اصلا
    تا بترسند از من
    و حسابی ببرند …

    خط کشی آوردم،
    در هوا چرخاندم!
    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!

    اولی کامل بود،
    دومی بدخط بود
    بر سرش داد زدم ...
    سومی می لرزید ...
    خوب، گیر آوردم !!!
    صید در دام افتاد
    و به چنگ آمد زود ...
    دفتر مشق حسن گم شده بود
    این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت
    تو کجایی بچه؟؟؟
    بله آقا، اینجا
    همچنان می لرزید ...
    "پاک تنبل شده ای بچه بد"
    "به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
    "ما نوشتیم آقا"

    بازکن دستت را ...
    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
    او تقلا می کرد
    چون نگاهش کردم
    ناله ی سختی کرد ...
    گوشه ی صورت او قرمز شد
    هق هقی کرد و سپس ساکت شد ...
    همچنان می گریید ...
    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
    زیر یک میز، کنار دیوار،
    دفتری پیدا کرد ...

    گفت : آقا ایناهاش،
    دفتر مشق حسن !

    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
    غرق در شرم و خجالت گشتم
    جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
    سرخی گونه او، به کبودی گروید ...

    صبح فردا دیدم
    که حسن با پدرش و یکی مرد دگر
    سوی من می آیند ...

    خجل و دل نگران،
    منتظر ماندم من
    تا که حرفی بزنند
    شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

    سخت در اندیشه ی آنان بودم
    پدرش بعدِ سلام،
    گفت : لطفی بکنید،
    و حسن را بسپارید به ما

    گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
    گفت : این خنگ خدا
    وقتی از مدرسه برمی گشته
    به زمین افتاده
    بچه ی سر به هوا،
    یا که دعوا کرده
    قصه ای ساخته است
    زیر ابرو و کنار چشمش،
    متورم شده است
    درد سختی دارد،
    می بریمش دکتر
    با اجازه آقا ...

    چشمم افتاد به چشم کودک ...
    غرق اندوه و تاثر گشتم
    منِ شرمنده معلم بودم
    لیک آن کودک خرد وکوچک
    این چنین درس بزرگی می داد
    بی کتاب ودفتر …

    من چه کوچک بودم
    او چه اندازه بزرگ
    به پدر نیز نگفت
    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

    عیب کار از خود من بود و نمیدانستم
    من از آن روز معلم شده ام …
    او به من یاد بداد درس زیبایی را ...
    که به هنگامه ی خشم
    نه به دل تصمیمی
    نه به لب دستوری
    نه کنم تنبیهی

    یا چرا اصلا من عصبانی باشم
    با محبت شاید، گرهی بگشایم
    با خشونت هــرگــز ...
    هــرگــز.

    آرامش محصول تفکر نیست! آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن ندارد...

  5. #25
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 May
    محل سکونت
    IRAN :D
    ارسال ها
    738
    تشکر
    1,825
    تشکر شده 1,056 بار در 493 پست
    نوشته های وبلاگ
    15
    نقل قول نوشته اصلی توسط NIIT نمایش پست ها
    من چه کوچک بودم
    او چه اندازه بزرگ
    به پدر نیز نگفت
    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم


    رازی است در سادگی، که همگان نمی‌دانند

  6. #26
    مهشید فلاح
    تاریخ عضویت
    2012 January
    سن
    31
    ارسال ها
    294
    تشکر
    1,374
    تشکر شده 863 بار در 337 پست
    نوشته های وبلاگ
    10

    با خشونت هرگز


    به خودم می گفتم:
    بچه ها تنبل و بد اخلاقند
    دست کم میگیرند
    درس ومشق خود را…
    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
    و نخندم اصلا
    تا بترسند از من
    و حسابی ببرند…
    خط کشی آوردم،
    درهوا چرخاندم...
    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

    اولی کامل بود،

    دومی بدخط بود
    بر سرش داد زدم...

    سومی می لرزید...
    خوب، گیر آوردم !!!
    صید در دام افتاد
    و به چنگ آمد زود...
    دفتر مشق حسن گم شده بود
    این طرف،
    آنطرف، نیمکتش را می گشت
    تو کجایی بچه؟؟؟
    بله آقا، اینجا
    همچنان می لرزید...
    ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
    " به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
    ” ما نوشتیم آقا ”

    بازکن دستت را...
    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
    او تقلا می کرد
    چون نگاهش کردم
    ناله سختی کرد...
    گوشه ی صورت او قرمز شد
    هق هقی کردو سپس ساکت شد...
    همچنان می گریید...
    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
    زیر یک میز،کنار دیوار،
    دفتری پیدا کرد ……

    گفت : آقا ایناهاش،
    دفتر مشق حسن

    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
    غرق در شرم و خجالت گشتم
    جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
    سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

    صبح فردا دیدم
    که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
    سوی من می آیند...

    خجل و دل نگران،
    منتظر ماندم من
    تا که حرفی بزنند
    شکوه ای یا گله ای،
    یا که دعوا شاید

    سخت در اندیشه ی آنان بودم
    پدرش بعدِ سلام،
    گفت : لطفی بکنید،
    و حسن را بسپارید به ما ”

    گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
    گفت : این خنگ خدا
    وقتی از مدرسه برمی گشته
    به زمین افتاده
    بچه ی سر به هوا،
    یا که دعوا کرده
    قصه ای ساخته است
    زیر ابرو وکنارچشمش،
    متورم شده است
    درد سختی دارد،
    می بریمش دکتر
    با اجازه آقا …….

    چشمم افتاد به چشم کودک...
    غرق اندوه و تاثرگشتم

    منِ شرمنده معلم بودم
    لیک آن کودک خرد وکوچک
    این چنین درس بزرگی می داد
    بی کتاب ودفتر ….

    من چه کوچک بودم
    او چه اندازه بزرگ
    به پدر نیز نگفت
    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

    عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
    من از آن روز معلم شده ام ….
    او به من یاد بداد درس زیبایی را...
    که به هنگامه ی خشم
    نه به دل تصمیمی
    نه به لب دستوری
    نه کنم تنبیهی
    *
    یا چرا اصلا من
    عصبانی باشم
    با محبت شاید،
    گرهی بگشایم

    با خشونت هرگز...
    با خشونت هرگز...
    با خشونت هرگز...‬


    امام جواد علیه السلام :
    ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
    سه چیز است که هر ** آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .





  7. #27
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 November
    محل سکونت
    آمل
    سن
    31
    ارسال ها
    137
    تشکر
    480
    تشکر شده 327 بار در 113 پست
    نوشته های وبلاگ
    8
    خیلی قشنگ بود

    خوشبخت کسی است که شکـُــوه رفتارش
    آفریننده ی لبخند زندگــی در چهره ی دیگران باشد !

  8. #28
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2012 May
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    125
    تشکر
    135
    تشکر شده 302 بار در 98 پست

    میزنم به سلامتی !!!!!!!!

    به سلامتی اونی که بیکسه، ولی ناکس نیست …به سلامتی اونایی که چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه …به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن …به سلامتی کسی که وقتی بهش زنگ میزنی و خوابه
    ولی واسه اینکه دلت رو نشکنه میگه: خوب شد زنگ زدی؛ باید بیدار میشدم …
    به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه ی موهاش ریخته
    به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
    باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تیپ تری …

    به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته
    بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌
    انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی …

    به سلامتی دوست خوبی که
    مثل خط سفید وسط جاده است
    تکه تکه میشه
    ولی بازم پا به پات میاد …

    به سلامتی باغچه ای که خاکش منم گلش تویی و خارش هرچی نامرده …به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه
    میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش،
    اما بچه اش خجالت میکشه
    به دوستاش بگه که این پدرمه …
    به سلامتی اونهائی که دوستت دارم رو درک می کنند و اونو به حساب کمبودهات نمی ذارن …به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوست دارن.....واین آخری رو میزنم به سلامتی دوست جونم . به سلامتی اون رفیقی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکم کنه درکم کرد


    به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم…

  9. #29
    USTMB Student
    تاریخ عضویت
    2011 November
    محل سکونت
    sari
    سن
    32
    ارسال ها
    38
    تشکر
    196
    تشکر شده 145 بار در 61 پست
    A real friend is one who walks in when the rest of the world walks out


    ویرایش توسط Meysam.M : 7th July 2012 در ساعت 08:23 PM

  10. #30
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2012 May
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    125
    تشکر
    135
    تشکر شده 302 بار در 98 پست
    درس های زندگی:
    احساس زندگي‌!
    ·
    فرمان احساسات در دست من است‌
    ·
    فردا و همة قشنگياش مال‌ِ منه‌!
    ·
    با يك سؤال‌، زندگي خود را تغيير دهيد!
    ·
    نگاهي نو!
    ·
    با آغوش باز به استقبال شادي برويد!
    ·
    بازي با بچه‌ها مساوي است با سلامتي‌!
    ·
    براي همة خوبي هايت‌، متشكرم‌!
    ·
    پول
    ·
    گزينة اول‌: شادي‌!
    ·
    من و همسرم يك زندگي عاشقانه داريم زيرا...
    ·
    لحظه‌هاي طلايي‌!
    ·
    تنفر از رنگ ها
    ·
    در جاده موفقيت‌!
    ·
    چگونه يك رئيس خوب باشيم‌؟
    ·
    اين آبي و قرمزِ دوست داشتني‌! (تأثير رواني دو رنگ آبي و قرمز بر انسان‌)
    ·
    20 كليد طلايي براي زناني كه خواهان ارتباط موفق با شوهر خود هستند!
    ·
    جادوي نفوذ در دلها:
    ·
    دوست داريد فكر اطرافيانتان را بخوانيد؟
    ·
    اگر مي‌خواهيد جذاب باشيد...
    ·
    خانم‌ها! اگر خوشبختي پايدار مي‌خواهيد بدانيد كه‌...
    ·
    فقط آقايان بخوانند...
    ·
    براي همة خوبي هايت‌، متشكرم‌!
    ·
    آيا مايليد كه شخصيتي افسانه‌اي داشته باشيد؟!
    ·
    23 نکته براي غلبه بر خشم
    ·
    به خود اعتماد کن
    ·
    در دنيا زندگي كن بي‌آن كه جزيي از آن باشي‌
    ·
    از ناآگاهي خود را رها كن‌
    ·
    گسستن از وابستگي‌ها
    ·
    انسان تنها يك گُل عشق است‌.
    ·
    جادوي هوشياري
    ·
    قفل دل بگشا
    ·
    زندگي جشني پايان‌ناپذير
    ·
    زندگي يك جستجو
    ·
    باليدن در ژرفاي خود
    ·
    آن لحظه كه تو نيستي‌
    ·
    بالهاي عشق
    ·
    عاشقاني که از عشق تهي اند
    ·
    يک بعدي نباش
    ·
    آرامش مثل گل دادن
    ·
    چه وقت رد پايي از عادت باقي نمي ماند؟
    ·
    راهي در ميان جنگل انبوه زندگي
    ·
    بامبو
    ·
    وقتي سنگ خارا قلب بچه اي مي شود...
    ·
    مثل گل رز
    ·
    پس انداز انرژي
    ·
    در ظاهر شبنم اما در دل...
    ·
    عشق مثل نفس کشيدن
    ·
    آنچه مي بينم افکار من است
    ·
    راهي براي تسکين ناراحتي
    ·
    مي توانم آرامش را انتخاب کنم
    ·
    مي توانم به ديگران مهر بورزم
    ·
    تو از جنس نوري
    ·
    جسمت را دوست بدار
    ·
    تغيير نگرشها
    ·
    نگرشهاي خوب به زندگي
    ·
    توانگري
    ·
    مي تواني
    ·
    چرا منتظريد؟
    ·
    خود را دوست بداريد
    ·
    تنها چيزي که به آن نياز داريد
    ·
    عشق بگستران
    ·
    فروغ روح


    به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم…

 

 
صفحه 3 از 4 اولیناولین 1234 آخرینآخرین

کاربران برچسب خورده در این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 09:00 PM بر حسب GMT +4 می باشد.