صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 33
Like Tree1نفر پسندیدند

موضوع: شعر های بلند

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Lightbulb شعر های بلند

    آهای حاجی پاشو چه وقت خوابه
    پاشو دیگه وقت حساب کتابه
    هو، نگو این کیه که آزار داره
    پاشو ببین کفن با هات کار داره!
    چه هیکلی زدی به هم، آفرین
    چش نخوری، قد و برم آفرین
    بی‏خودی زور نزن دیگه تو مُردی
    چن ساعتی می‏شه که جون سپردی
    حالا دیگه وقت حساب کتابه
    داد نزنی مُرده ی زیری خوابه
    مُرده‏ی زیری آدمی خلافه
    تیزی باهاش دَفنه تو غلافه
    قاط بزنه تیزی رو وَر می‏داره
    می‏زنه و بابا تو در میاره
    یادت میاد چه روزگاری داشتی
    چه اسکناسا که روهم می‏ذاشتی؟
    هی اسکناس می‏ذاشتی رو اسکناس
    اونم با پول رشوه و اختلاس
    می‏گفتی یک وعده غذا کافیه



    صرف غذا باعث علافیه!
    می‏گفتی یک آدم با کیاست
    باید کُنه تو زندگی قناعت
    لباس ده سال پیشت تنت بود
    هم تن تو هم تن اون زنت بود
    بعد شعار ضد صهونیستی
    سر می‏دادی شعار ساده زیستی!
    می‏گفتی آدمی که ساده زیسته
    نمره زندگیش همیشه بیسته
    لباس وصله‏دار تنت می‏کردی
    هزار تا نفرین به زنت می‏کردی
    می‏گفتی روسری برات خریدم
    نمی‏دونی چه زحمتی کشیدم
    فقط یادت باشه به هر بهونه
    باید هف هش سالی سرت بمونه
    عروسی و عزا سرت کن خانوم
    خلاصه هر کجا سرت کن خانوم
    زیاد نشورش یهو رنگش می‏ره
    رنگ گل سرخ و قشنگش می‏ره
    هَف هَش سالی با روسریت صفا کن
    تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن
    الگوی مصرف که نداشتی حاجی
    هر چی که داشتی جا گذاشتی حاجی
    خیال نکن دنیا هنوز همونه
    پشت سرت نفرین این و اونه
    تو شیشه کردی خون هر فقیرو
    چقد بیچوندی مردم اسیرو
    خیال نمی‏کردی یه ذره هیچم
    یروز منم دور تنت بپیچم!
    مصرف کارای بدت زیاد بود
    خیلی کارات قابل انتقاد بود
    یادت میاد همسایه‏تون نون نداشت



    حتی پول دوا و درمون نداشت؟
    یادت میاد گفتی به من چه ول کن
    این آدما رو زنده زنده گِل کن؟
    ببین همون همسایه صبورت
    خاک داره با بیل می ریزه تو گورت!
    یکی نبود بهت بگه که بسه
    خدا همیشه جای حق نشسته؟
    یادت نبود فشار قبری هم هس
    خورشید حقی پشت ابری هم هس؟
    هیچکی بهت نگفت فلانی مُرده؟
    نکیر و منکر به گوشت نخورده؟
    نکیر و منکر دوتا بی‏گناهن
    پیام دادن دارن میان، تو راهن!
    اهل مزاح و رشوه خواری نیستن
    اونجوری که تو دوس داری نیستن
    تو مَرد نیستی تو شبیه مَردی
    چرا که اصلاً کار خوب نکردی
    کاری که اینجا دستتو بگیره
    البته این حرفا واسه تو دیره!
    اونقدِ حرص مال دنیا خوردی
    تا آخرش سکته زدی و مُردی
    کاش واسه پول دلت پُر از غم نبود
    مصرف انسانیتت کم نبود


  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Question چرا از مرگ مي ترسيد ؟

    چرا از مرگ مي ترسيد ؟
    چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيد ؟
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟

    - مپنداريد بوم نااميدي باز ،
    به بام خاطر من مي كند پرواز ،
    مپنداريد جام جانم از اندوه لبريز است .
    مگوييد اين سخن تلخ و غم انگيز است –

    مگر مي اين چراغ بزم جان مستي نمي آرد ؟
    مگر افيون افسون كار
    نهال بيخودي را در زمين جان نمي كارد ؟
    مگر اين مي پرستي ها و مستي ها
    براي يك نفس آسودگي از رنج هستي نيست ؟
    مگر دنبال آرامش نمي گرديد ؟
    چرا از مرگ مي ترسيد ؟

    كجا آرامشي از مرگ خوش تر كس تواند ديد ؟
    مي و افيون فريبي تيزبال وتند پروازند
    اگر درمان اندوهند ،
    خماري جانگزا دارند .

    نمي بخشند جان خسته را آرامش جاويد
    خوش آن مستي كه هشياري نمي بيند !

    چرا از مرگ مي ترسيد ؟
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟
    بهشت جاودان آنجاست .
    جهان آنجا و جان آنجاست
    گران خواب ابد ، در بستر گلبوي مرگ مهربان ، آنجاست !
    سكوت جاوداني پاسدار شهر خاموشي ست .

    همه ذرات هستي ، محو در روياي بي رنگ فراموشي ست .
    نه فريادي ، نه آهنگي ، نه آوايي ،
    نه ديروزي ، نه امروزي ، نه فردايي ،
    زمان در خواب بي فرجام ،
    خوش آن خوابي كه بيداري نمي بيند !

    سر از بالين اندوه گران خويش برداريد
    در اين دوران كه از آزادگي نام و نشاني نيست
    در اين دوران كه هرجا ” هركه را زر در ترازو ،
    زور در بازوست “ جهان را دست اين نامردم صد رنگ بسپاريد
    كه كام از يكدگر گيرند و خون يكدگر ريزند
    درين غوغا فرو مانند و غوغاها برانگيزند .

    سر از بالين اندوه گران خويش برداريد
    همه ، بر آستان مرگ راحت ، سر فرود آريد
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟
    چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيد ؟
    چرا از مرگ مي ترسيد ؟
    فريدون مشيري


  3. #3
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    خیلی ممنون . ولی شعر ها رو میتونید از خود بخش هنر و ادبیات بزنین . تو بخش موسیقی میتونید آهنگ و از این دست چیزها رو برای دنلود بزارید

    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Post دیوان مفاخر

    عید سعید فطر بر شما دوستان مبارک، هدیه ای ناقابله ، امیدوارم مورد پسندتون باشه

    این آدرسهای زیر در مورد اشعار کتب شعرای محترممون هستن، نام هر کدوم از اونها در انتهای هر آدرس آورده شده، و اینطوری شما راحتتر میتونین شاعر منتخب خودتون رو پیدا کنین

    همیشه پیروز و سربلند باشین

    http://ganjoor.net/hafez/
    http://ganjoor.net/hafez/
    http://ganjoor.net/khayyam/
    http://ganjoor.net/khayyam/
    http://ganjoor.net/saadi/
    http://ganjoor.net/saadi/
    http://ganjoor.net/ferdousi/
    http://ganjoor.net/ferdousi/
    http://ganjoor.net/moulavi/
    http://ganjoor.net/moulavi/
    http://ganjoor.net/nezami/
    http://ganjoor.net/nezami/
    http://ganjoor.net/parvin/
    http://ganjoor.net/parvin/
    http://ganjoor.net/attar/
    http://ganjoor.net/attar/
    http://ganjoor.net/sanaee/
    http://ganjoor.net/sanaee/
    http://ganjoor.net/vahshi/
    http://ganjoor.net/vahshi/
    http://ganjoor.net/roodaki/
    http://ganjoor.net/roodaki/
    http://ganjoor.net/naserkhosro/
    http://ganjoor.net/naserkhosro/
    http://ganjoor.net/manoochehri/
    http://ganjoor.net/manoochehri/
    http://ganjoor.net/farrokhi/
    http://ganjoor.net/farrokhi/
    http://ganjoor.net/khaghani/
    http://ganjoor.net/khaghani/
    http://ganjoor.net/masood/
    http://ganjoor.net/masood/
    http://ganjoor.net/anvari/
    http://ganjoor.net/anvari/
    http://ganjoor.net/ouhadi/
    http://ganjoor.net/ouhadi/
    http://ganjoor.net/khajoo/
    http://ganjoor.net/khajoo/
    http://ganjoor.net/eraghi/
    http://ganjoor.net/eraghi/
    http://ganjoor.net/eraghi/
    http://ganjoor.net/saeb/
    http://ganjoor.net/saeb/
    http://ganjoor.net/shabestari/
    http://ganjoor.net/shabestari/
    http://ganjoor.net/jami/
    http://ganjoor.net/jami/
    http://ganjoor.net/hatef/
    http://ganjoor.net/hatef/
    http://ganjoor.net/abusaeed/
    http://ganjoor.net/abusaeed/
    http://ganjoor.net/bahar/
    http://ganjoor.net/bahar/
    http://ganjoor.net/babataher/
    http://ganjoor.net/babataher/
    http://ganjoor.net/mohtasham/
    http://ganjoor.net/mohtasham/
    http://ganjoor.net/bahaee/
    http://ganjoor.net/bahaee/
    http://ganjoor.net/seyf/
    http://ganjoor.net/seyf/
    http://ganjoor.net/forooghi/
    http://ganjoor.net/forooghi/
    http://ganjoor.net/obeyd/
    http://ganjoor.net/obeyd/
    http://ganjoor.net/khosro/
    http://ganjoor.net/khosro/
    http://ganjoor.net/shahriar/
    http://ganjoor.net/shahriar/
    http://ganjoor.net/jabali/
    http://ganjoor.net/jabali/
    http://ganjoor.net/asad/
    http://ganjoor.net/asad/
    http://ganjoor.net/feyz/
    http://ganjoor.net/feyz/
    http://ganjoor.net/salman/
    http://ganjoor.net/salman/
    http://ganjoor.net/rahi/
    http://ganjoor.net/rahi/
    http://ganjoor.net/iqbal/
    http://ganjoor.net/iqbal/
    http://ganjoor.net/bidel/
    http://ganjoor.net/bidel/
    http://ganjoor.net/ghaani/
    http://ganjoor.net/ghaani/
    http://ganjoor.net/kesayee/
    http://ganjoor.net/kesayee/
    http://ganjoor.net/orfi/
    http://ganjoor.net/orfi/
    http://ganjoor.net/razi/

    ویرایش توسط NIIT : 31st August 2011 در ساعت 09:20 AM

  5. #5
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    خیلی ممنون.
    لطفا از این به بعد برای هر پستتون حتما یک توضیح هرچند مختصر هم شده بدید .


    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49
    بله، حتما...... ممنون از تذکرتون


  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Arrow خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه...

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با هر username که باشم، من را connect می کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی کند .

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با یک delete هر چی را بخواهم پاک می کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه friend برای من add می کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اینهمه wallpaper که update می کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه با اینکه خیلی بدم من را log off نمی کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می گذارد هر جایی که می خواهم Invisibel بروم

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی کند.

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه اجازه، undo کردن را به من می دهد

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آن من را install کرده است

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه اراده کنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه دلش را می شکنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، کافیه فقط به دلم سر بزنم

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تلفنش همیشه آنتن می دهد

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه شماره اش همیشه در شبکه موجود است

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هرگز گوشی اش را خاموش نمی کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه نامه هاش چند کلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو کارش نیست

    خدا را دوست دارم ، بخاطر اینکه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با ** دیگری حرف می زنم

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه من را برای خودم می خواهد، نه خودش

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه وقت دارد حرف هایم را بشنود

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه فقط وقت بی کاریش یاد من نمی افتد

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم از یکی دیگر پیشش گله کنم، بگویم که ….

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه می توانم احساسم را راحت به آن بگویم، نه اصلا نیازی نیست بگویم، خودش میتواند نگفته، حرف ام را بخواند.

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه به من می گوید دوستم دارد و دوست داشتنش اش را مخفی نمی کند

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه تنها کسی است که می توانی جلوش بدون اینکه خجل بشوی گریه کنی، و بگویی دلت براش تنگ شده

    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم


  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 May
    محل سکونت
    IRAN :D
    ارسال ها
    738
    تشکر
    1,825
    تشکر شده 1,056 بار در 493 پست
    نوشته های وبلاگ
    15
    نقل قول نوشته اصلی توسط NIIT نمایش پست ها
    خدا را دوست دارم ، به خاطر اینکه آهنگ حرف هاش همیشه من را آرام می کند

    :wubsmiley::12

    حالیکه با خدا آدم بدست میاره هیچ جای دیگه نمیتونه کسب کنه اما .............مهمترازاون نگه داشتن این حاله.....

    كاربر مقابل از F.Fakhari عزيز تشكر كرده است fzl
    ویرایش توسط F.Fakhari : 8th September 2011 در ساعت 08:53 PM
    رازی است در سادگی، که همگان نمی‌دانند

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Post اهل كاشانم

    اهل كاشانم

    روزگارم بد نيست

    تكه ناني دارم ، خرده هوشي ، سر سوزن ذوقي .

    مادري دارم ، بهتر از برگ درخت .

    دوستاني ، بهتر از آب روان .

    *****

    و خدايي كه در اين نزديكي است :

    لاي اين شب بوها ، پاي آن كاج بلند.

    روي آگاهي آب ، روي قانون گياه .

    *****

    من مسلمانم .

    قبله ام يك گل سرخ .

    جانمازم چشمه ، مهرم نور .

    دشت سجاده من .

    من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم

    در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف .

    سنگ از پشت نمازم پيداست :

    همه ذرات نمازم متبلور شده است .

    من نمازم را وقتي مي خوانم

    كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو

    من نمازم را ، پي (( تكبيرة الاحرام )) علف مي خوانم

    پي (( قد قامت )) موج .

    *****

    كعبه ام بر لب آب

    كعبه ام زير اقاقي هاست .

    كعبه ام مثل نسيم ، مي رود باغ به باغ ، مي رود شهربه شهر

    (( حجر الاسود )) من روشني باغچه است .

    *****

    اهل كاشانم

    پيشه ام نقاشي است

    گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما

    تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است

    دل تنهايي تان تازه شود .

    چه خيالي ، چه خيالي ، ... مي دانم

    پرده ام بي جان است .

    خوب مي دانم ، حوض نقاشي من بي ماهي است .

    *****

    اهل كاشانم .

    نسبم شايد برسد .

    به گياهي در هند ، به سفالينه اي از خاك (( سيلك )).

    نسبم شايد ، به زني فاحشه در شهر بخارا برسد .

    *****

    پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف ،

    پدرم پشت دو خوابيدن در مهتابي ،

    پدرم پشت زمان ها مرده است .

    پدرم وقتي مرد ، آسمان آبي بود ،

    مادرم بي خبر از خواب پريد ، خواهرم زيبا شد .

    پدرم وقتي مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند .

    مرد بقال ازمن پرسيد: چند من خربزه مي خواهي ؟

    من ازاو پرسيدم : دل خوش سيري چند ؟

    *****

    پدرم نقاشي مي كرد .

    تار هم مي ساخت ، تار هم مي زد .

    خط خوبي هم داشت .

    *****

    باغ ما در طرف سايه دانايي بود .

    باغ ما جاي گره خوردن احساس و گياه ،

    باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس آينه بود .

    باغ ما شايد ، قوسي از دايره سبز سعادت بود .

    ميوه كال خدا را آن روز ، مي جويم در خواب .

    آب بي فلسفه مي خوردم .

    توت بي دانش مي چيدم .

    تا اناري تركي بر مي داشت . دست فواره خواهش مي شد .

    تا چلويي مي خواند ، سينه از ذوق شنيدن مي سوخت .

    گاه تنهايي ، صورتش را به پس پنجره مي چسبانيد .

    *****

    شوق مي آمد ، دست در گردن حس مي انداخت .

    فكر ، بازي مي كرد

    زندگي چيزي بود . مثل يك بارش عيد ، يك چنار پر سار .

    زندگي در آن وقت ، صفي از نور و عروسك بود .

    يك بغل آزادي بود .

    زندگي در آن وقت ، حوض موسيقي بود .

    *****

    طفل پاورچين پاورچين ، دور شد كم كم در كوچه سنجاقكها

    بار خود را بستم ، رفتم از شهر خيالات سبك بيرون

    دلم از غربت سنجاقك پر

    *****

    من به مهماني دنيا رفتم

    من به دشت اندوه

    من به باغ عرفان

    من به ايوان چراغاني دانش رفتم

    رفتم از پله مذهب بالا .

    تا ته كوچه شك ،

    تا هواي خنك استغنا ،

    تا شب خيس محبت رفتم .

    من به ديدار كسي رفتم در آن سر عشق .

    رفتم . رفتم تا زن ،

    تا چراغ لذت ،

    تا سكوت خواهش ،

    تا صداي پر تنهايي .

    *****

    چيزها ديدم در روي زمين :

    كودكي ديدم . ماه را بو مي كرد .

    قفسي بي در ديدم كه در آن ، روشني پرپر مي زد .

    نردباني كه از آن ، عشق مي رفت به بام ملكوت .

    من زني را ديدم ، نور در هاون مي كوبيد .

    ظهر در سفره آنان نان بود ، سبزي دور شبنم بود ،

    كاسه داغ محبت بود .

    من گدايي ديدم ، در به درمي رفت آواز چكاوك مي خواست

    و سپوري كه به يك پوسته خربزه مي برد نماز

    *****

    بره اي را ديدم ، بادبادك مي خورد

    من الاغي ديدم ، يونجه را مي فهميد

    در چرا گاه (( نصيحت )) گاوي ديدم سبز

    شاعري ديدم هنگام خطاب ، به گل سوسن مي گفت : (( شما ))

    *****

    من كتابي ديدم ، واژه هايش همه از جنس بلور

    كاغذي ديدم ، از جنس بهار .

    موزه اي ديدم ، دور از سبزه

    مسجدي دور از آب

    سر بالين فقيهي نوميد ، كوزه اي ديدم لبريز سئوال

    *****

    قاطري ديدم بارش (( انشاء ))

    اشتري ديدم بارش سبد خالي (( پند و امثال )) .

    عارفي ديدم بارش (( تنناها ياهو ))

    *****

    من قطاري ديدم ، روشنايي مي برد .

    من قطاري ديدم ، فقه مي برد و چه سنگين مي رفت .

    من قطاري ديدم .كه سياست مي برد ( و چه خالي مي رفت . )

    من قطاري ديدم ، تخم نيلوفر و آواز قناري مي برد .

    و هواپيمايي ، كه در آن اوج هزاران پايي

    خاك از شيشه آن پيدا بود :

    كاكل پوپك ،

    خالهاي پر پروانه ،

    عكس غوكي در حوض

    و عبور مگس از كوچه تنهايي .

    خواهش روشن يك گنجشك ،وقتي از روي چناري به

    زمين مي آيد .

    و بلوغ خورشيد .

    و هم آغوشي زيباي عروسك با صبح .

    *****

    پله هايي كه به گلخانه شهوت مي رفت .

    پله هايي كه به سردابه الكل مي رفت .

    پله هايي كه به بام اشراق

    پله هايي به سكوي تجلي مي رفت

    *****

    مادرم آن پائين

    استكانها را در خاطره شط مي شست

    *****

    شهر پيدا بود

    رويش هندسي سيمان ، آهن ، سنگ

    سقف بي كفتر صدها اتوبوس

    گل فروشي گلهايش را مي كرد حراج

    در ميان دو درخت گل ياس ، شاعري تابي بست

    كودكي هسته زرد الويي روي سجاده بيرنگ پدر تف مي كرد

    و بزي از (( خزر )) نقشه جغرافي آب مي خورد

    *****

    بند رختي پيدا بود : سينه بندي بي تاب

    چرخ يك گاريچي در حسرت واماندن اسب

    اسب در حسرت خوابيدن گاريچي

    مرد گاريچي در حسرت مرگ

    *****

    جشن پيدا بود ، موج پيدا بود

    برف پيدا بود دوستي پيدابود

    كلمه پيدا بود

    آب پيدا بود ، عكس اشيا در آب

    سايه گاه خنك ياخته ها در تف خون

    سمت مرطوب حياط

    شرق اندوه نهاد بشري

    فصل ول گردي در كوچه زن

    بوي تنهايي در كوچه فصل .

    دست تابستان يك بادبزن پيدا بود .

    *****

    سفر دانه به گل .

    سفر پيچك اين خانه به آن خانه .

    سفر ماه به حوض .

    فوران گل حسرت از خاك .

    ريزش تاك جوان از ديوار .

    بارش شبنم روي پل خواب .

    پرش شادي از خندق مرگ .

    گذر حادثــه از پشت كلام .

    *****

    جنگ يك روزنه با خواهش نور .

    جنگ يك پله با پاي بلند خورشيد .

    جنگ تنهايي با يك آواز .

    جنگ زيباي گلابي ها با خالي يك زنبيل .

    جنگ خونين انار و دندان .

    جنگ (( نازي )) ها با ساقه ناز .

    جنگ طوطي و فصاحت با هم .

    جنگ پيشاني با سردي مهر .

    *****

    حمله كاشي مسجد به سجود .

    حمله باد به معراج حباب صابون .

    حمله لشگر پروانه به بنامه (( دفع آفات )) .

    حمله دسته سنجاقك ، به صف كارگر (( لوله كشي )) .

    حمله هنگ سياه قلم ني به حروف سربي .

    حمله واژه به فك شاعر .

    *****

    فتح يك قرن به دست يك شعر .

    فتح يك باغ به دست يك سار .

    فتح يك كوچه به دست دو سلام .

    فتح يك شهر به دست سه چهار اسب سوار چوبي .

    فتح يك عيد به دست دو عروسگ ، يك توپ

    *****

    قتل يك جغجغه روي تشك بعد از ظهر

    قتل يك قصه سر كوچه خواب

    قتل يك غصه به دستور سرود

    قتل مهتاب به فرمان نئون

    قتل يك بيد به دست (( دولت ))

    قتل يك شاعر افسرده به دست گل سرخ

    همه روي زمين پيدا بود

    نظم در كوچه يونان مي رفت

    جغد در (( باغ معلق )) مي خواند

    باد در گردنه خيبر ، بافه اي از خس تاريخ به

    خاور مي راند

    روي درياچه آرام (( نگين )) قايقي گل مي برد

    در بنارس سر هر كوچه چراغي ابدي روشن بود

    *****

    مردمان را ديدم

    شهرها را ديدم

    دشت ها را ، كوهها را ديدم

    آب را ديدم ، خاك را ديدم

    نورو ظلمت را ديدم

    و گياهان را در نور ، و گياهان را د رظلمت ديدم

    جانورها را در نور ، جانور ها را در ظلمت ديدم

    و بشر را در نور ، و بشر را در ظلمت ديدم

    *****

    اهل كاشانم اما

    شهر من كاشان نيست .

    شهر من گم شده است .

    من با تاب ، من با تب

    خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام .

    *****

    من در اين خانه به گم نامي نمناك علف نزديكم .

    من صداي نفس باغچه را مي شنوم

    و صداي ظلمت را ، وقتي از برگي مي ريزد .

    و صداي ، سرفه روشني از پشت درخت ،

    عطسه آب از هر رخنه سنگ ،

    چكچك چلچله از سقف بهار.

    و صداي صاف ، باز و بسته شدن پنجره تنهايي .

    و صداي پاك ، پوست انداختن مبهم عشق،

    متراكم شدن ذوق پريدن در بال

    و ترك خوردن خودداري روح .

    من صداي قدم خواهش را مي شنوم

    و صداي ، پاي قانوني خون را در رگ .

    ضربان سحر چاه كبوترها ،

    تپش قلب شب آدينه ،

    جريان گل ميخك در فكر

    شيهه پاك حقيقت از دور .

    من صداي كفش ايمان را در كوچه شوق

    و صداي باران را ، روي پلك تر عشق

    روي موسيقي غمناك بلوغ

    روي آواز انار ستان ها

    و صداي متلاشي شدن شيشه شادي در شب

    پاره پاره شدن كاغذ زيبايي

    پرو خالي شدن كاسه غربت از باد

    *****

    من به آغاز زمين نزديكم

    نبض گل ها را مي گيرم

    آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت

    *****

    روح من در جهت تازه اشياء جاري است .

    روح من كم سال است .

    روح من گاهي از شوق ، سرفه اش ميگيرد .

    روح من بيكار است :

    قطره هاي باران را ، درز آجرها را ، مي شمارد .

    روح من گاهي ، مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد

    *****

    من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن .

    من نديدم بيدي ، سايه اش را بفروشد به زمين .

    رايگان مي بخشد ، نارون شاخه خود را به كلاغ .

    هر كجا برگي هست ، شوق من مي شكفد .

    بوته خشخاشي ، شست و شو داده مرا در سيلان بودن .

    *****

    مثل بال حشره وزن سحر را مي دانم .

    مثل يك گلدان ، مي دهم گوش به موسيقي روييدن .

    مثل زنبيل پر از ميوه تب تند رسيدن دارم .

    مثل يك ميكده در مرز كسالت هستم .

    مثل يك ساختمان لب دريا نگرانم به كشش هاي بلند ابري

    تابخواهي خورشيد ، تا بخواهي پيوند ، تا بخواهي تكثير

    *****

    من به سيبي خشنودم

    و به بوئيدن يك بوته بابونه .

    من به يك آينه ، يك بستگي پاك قناعت دارم .

    من نمي خندم اگر بادكنك مي تركد .

    و نمي خندم اگر فلسفه اي ، ماه را نصف كند .

    من صداي پر بلدرچين را ، مي شناسم ،

    رنگ هاي شكم هوبره را ، اثر پاي بز كوهي را .

    خوب مي دانم ريواس كجا مي رويد .

    سار كي مي آيد ، كبك كي مي خواند ، باز كي مي ميرد .

    ماه در خواب بيابان چيست ،

    مرگ در ساقه خواهش

    و تمشك لذت ، زير دندان هم آغوشي.

    *****

    زندگي رسم خوشايندي است .

    زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ ،

    پرشي دارد اندازه عشق .

    زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.

    زندگي جذبه دستي است كه مي چيند .

    زندگي نوبر انجير سياه ، در دهان گس تابستان است .

    زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره .

    زندگي تجربه شب پره در تاريكي است .

    زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد.

    زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد.

    زندگي ديدن يك باغچه از شيشه مسدود هواپيماست .

    خبر رفتن موشك به فضا ،

    لمس تنهايي (( ماه )) ،

    فكر بوييدن گل در كره اي ديگر .

    *****

    زندگي شستن يك بشقاب است .

    زندگي يافتن سكه دهشاهي در جوي خيابان است .

    زندگي (( مجذور )) آينه است .

    زندگي گل به (( توان )) ابديت ،

    زندگي (( ضرب )) زمين د رضربان دل ها،

    زندگي (( هندسه )) ساده و يكسان نفس هاست .

    *****

    هر كجا هستم ، باشم ،

    آسمان مال من است .

    پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است .

    چه اهميت دارد

    گاه اگر مي رويند

    قارچ هاي غربت ؟

    *****

    من نمي دانم

    كه چرا مي گويند : اسب حيوان نجيبي است ،

    كبوتر زيباست .

    و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست

    گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد.

    چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد

    واژه را بايد شست .

    واژه بايد خود باد ، واژه بايد خود باران باشد

    چتر را بايد بست ،

    زير باران بايد رفت .

    فكر را ، خاطره را ، زير باران بايد برد .

    با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت .

    دوست را ، زير باران بايد جست .

    زير باران بايد با زن خوابيد .

    زير باران بايد بازي كرد .

    زير باران بايد چيز نوشت ، حرف زد . نيلوفر كاشت ، زندگي تر شدن پي درپي،

    زندگي آب تني كردن در حوضچه (( اكنون )) است .

    *****

    رخت ها را بكنيم :

    آب در يك قدمي است

    روشني را بچشيم .

    شب يك دهكده را وزن كنيم . خواب يك آهو را .

    گرمي لانه لك لك را ادراك كنيم .

    روي قانون چمن پا نگذاريم

    در موستان گره ذايقه را باز كنيم .

    و دهان را بگشائيم اگر ماه در آمد .

    و نگوئيم كه شب چيز بدي است .

    و نگوئيم كه شب تاب ندارد خبر از بينش باغ .

    و بيارايم سبد

    ببريم اينهمه سرخ ، اين همه سبز .

    *****

    صبح ها نان و پنيرك بخوريم

    و بكاريم نهالي سر هرپيچ كلام .

    و بپاشيم ميان دو هجا تخم سكوت .

    و نخوانيم كتابي كه در آن باد نمي آيد

    و كتابي كه در آن پوست شبنم تر نيست

    و كتابي كه در آن ياخته ها بي بعدند .

    و نخواهيم مگس از سر انگشت طبيعت بپرد .

    و نخواهيم پلنگ از در خلقت برود بيرون .

    و بدانيم اگر كرم نبود ، زندگي چيزي كم داشت .

    و اگر خنج نبود، لطمه مي خورد به قانون درخت .

    و اگر مرك نبود ، دست ما در پي چيزي مي گشت .

    و بدانيم اگر نور نبود ، منطق زنده پرواز دگرگون مي شد .

    و بدانيم كه پيش از مرجان ، خلائي بود در انديشه درياها

    و نپرسيم كجاييم ،

    بو كنيم اطلسي تازه بيمارستان را .

    و نپرسيم كه فواره اقبال كجاست .

    و نپرسيم كه پدرها ي پدرها چه نسيمي . چه شبي داشته اند .

    پشت سرنيست فضايي زنده .

    پشت سر مرغ نمي خواند .

    پشت سر باد نمي آيد .

    پشت سرپنجره سبز صنوبر بسته است .

    پشت سرروي همه فرفره ها خاك نشسته است .

    پشت سرخستگي تاريخ است .

    پشت سرخاطره موج به ساحل صدف سرد سكون مي ريزد .

    *****

    لب دريا برويم ،

    تور در آب بيندازيم

    و بگيريم طراوت از آب .

    ريگي از روي زمين برداريم

    وزن بودن را احساس كنيم

    *****

    بد نگوئيم به مهتاب اگر تب داريم

    ( ديده ام گاهي در تب ، ماه مي آيد پايين ،

    مي رسد دست به سقف ملكوت .

    ديده ام ، سهره بهتر مي خواند .

    گاه زخمي كه به پا داشته ام

    زير و بم هاي زمين را به من آموخته است .

    گاه در بستر بيماري من ، حجم گل چند برابرشده است .

    و فزون تر شده است ، قطر نارنج ، شعاع فانوس . )

    و نترسيم از مرگ

    مرگ پايان كبوتر نيست .

    مرگ وارونه يك زنجره نيست .

    مرگ در ذهن اقاقي جاري است .

    مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد .

    مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن مي گويد .

    مرگ با خوشه انگور مي آيد به دهان .

    مرگ در حنجره سرخ ـ گلو مي خواند .

    مرگ مسئول قشنگي پر شاپرك است .

    مرگ گاهي ريحان مي چيند .

    مرگ گاهي ودكا مي نوشد .

    گاه در سايه نشسته است به ما مي نگرد .

    و همه مي دانيم

    ريه هاي لذت ، پر از اكسيژن مرگ است . )

    در نبنديم به روي سخن زنده تقدير كه از پشت چپرهاي صدا مي شنويم .

    *****

    پرده را برداريم :

    بگذاريم كه احساس هوايي بخورد .

    بگذاريم بلوغ ، زير هر بوته كه مي خواهد بيتوته كند .

    بگذاريم غريزه پي بازي برود .

    كفش ها را بكند . و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد .

    بگذاريم كه تنهايي آواز بخواند .

    چيز بنويسد و

    به خيابان برود .

    ساده باشيم .

    ساده باشيم چه در باجه يك بانك چه در زير درخت .

    *****

    كار ما نيست شناسايي (( راز )) گل سرخ .

    كار ما شايد اين است

    كه در (( افسون )) گل سرخ شناور باشيم .

    پشت دانايي اردو بزنيم .

    دست در جذبه يك برگ بشوييم و سر خوان برويم .

    صبح ها وقتي خورشيد ، در مي آيد متولد بشويم .

    هيجان را پرواز دهيم .

    روي ادراك فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنيم .

    آسمان را بنشانيم ميان دو هجاي (( هستي )) .

    ريه را از ابديت پر و خالي بكنيم .

    بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم .

    نام را باز ستانيم از ابر ،

    ازچنار ، از پشه ، از تابستان .

    روي پاي تر باران به بلندي محبت برويم .

    در به روي بشر و نور و گياه و حشره باز كنيم .

    *****

    كار ما شايد اين است

    كه ميان گل نيلوفر و قرن

    پي آواز حقيقت بدويم .

    (( كاشان ، قريه چنار ، تابستان 1343 ))


  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49
    باز باران
    با ترانه
    می خورد بر بام خانه
    یادم آمد کربلا را
    دشت پر شور و بلا را
    گردش یک ظهر غمگین
    گرم و خونین



    لرزش طفلان نالان
    زیر تیغ و نیزه ها را
    باز باران
    با صدای گریه های کودکانه
    از فراز گونه های زرد و عطشان
    با گهر های فراوان
    می چکد از چشم طفلان پریشان
    پشت نخلستان نشسته
    رود پر پیچ و خمی در حسرت لب های ساقی
    چشم در چشمان هم آرام و سنگین
    می چکد آهسته از چشمان سقا
    بر لب این رود پیچان
    واندر این صحرای سوزان
    می دود طفلی سه ساله
    پر ز ناله
    دل شکسته
    پای خسته
    باز باران
    باز هم اینجا عطش
    آتش ، شراره
    جسمها افتاده بی سر ، پاره پاره
    می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره
    شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
    وندرین تخدیده دشت و سینه ها بر پاست طوفان
    دستها آماده شلاق و سیلی
    چهره ها از بارش شلاق ها گردیده نیلی
    باز باران ، قطره قطره
    می چکد از چوب محمل...
    خاک های چادر زینب به آرامی ، شود گِل
    می رود این کاروان منزل به منزل
    می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
    آری آری
    باز سنگ و باز باران
    آری آری
    تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
    تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
    تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی
    مشک ساقی
    کاش می بارید باران
    آه باران !
    کی بباری بر تن عطشان یاران ؟
    تر کنند از آن گلو را
    آه باران ، آه باران

    ================================================== ==========









    باز باران

    با ترانه

    با گوهر های فراوان

    می خورد بر بام خانه



    يادم آرد روز شیرین

    گردش يک روز ديرين

    خوب و شيرين

    توی جنگل های گيلان:



    کودکی دهساله بودم

    شاد و خرم

    نرم و نازک

    چست و چابک



    با دوپای کودکانه

    می دويدم همچو آهو

    می پريدم از سر جو

    دور می گشتم زخانه



    می شنيدم از پرنده

    از لب باد وزنده

    داستانهای نهانی

    راز های زندگانی



    اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره

    آسمان گرديده تيره

    بسته شد رخساره خورشيد رخشان

    ريخت باران ، ريخت باران



    جنگل از باد گريزان

    چرخ ها می زد چو دريا

    دانه های گرد باران

    پهن می گشتند هر جا



    برق چون شمشير بران

    پاره می کرد ابرها را

    تندر ديوانه غران

    مشت می زد ابرها را



    سبزه در زير درختان

    رفته رفته گشت دريا

    توی اين دريای جوشان

    جنگل وارونه پيدا



    بس گوارا بود باران

    به! چه زيبا بود باران

    می شنيدم اندر اين گوهرفشانی

    رازهای جاودانی ،پند های آسمانی



    " بشنو از من کودک من

    پيش چشم مرد فردا

    زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -

    هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "



    ویرایش توسط NIIT : 9th September 2011 در ساعت 11:06 AM

 

 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

کاربران برچسب خورده در این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 04:24 AM بر حسب GMT +4 می باشد.