نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 از مجموع 5
  1. #1
    مهشید فلاح
    تاریخ عضویت
    2012 January
    سن
    31
    ارسال ها
    294
    تشکر
    1,374
    تشکر شده 863 بار در 337 پست
    نوشته های وبلاگ
    10

    آرزو های دور و دراز

    سلام دوستان
    توی این تاپیک میخوایم در مورد آرزو های دوران نوجونی تون بگید...منظور این که دوست داشتین توی چه دانشگاهی درس بخونین و چه رشته ای

    چی شد که اونجوری نشد؟یا چی شد که همون خواستید شد؟

    به نظرتون چند درصد به خاطر کم کاری خودتون بوده و چند درصد شرایط زندگی(خونواده ....)

    (خیلی از ما ها اون موقع ها که داشتیم واسه کنکور میخوندیم دوست داشتیم رتبه یک شیم و با ما مصاحبه کنن)

    الان هرکی با خودش یه مصاحبه کنه(جهت عقده ای نشدن

    فک کنین چی میخواستین بشین و چی شدین؟(این که آرزو های بچه گی نیست بگیم بچه بودیم و ...واسه همین چند سال پیشه)


    گاهی اوقات نگاه دقیق به گذشته 100برابر بهتر از به آینده فکر کردنه ...


    مهشید فلاح خبرنگار اعزامی فروم


    امام جواد علیه السلام :
    ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
    سه چیز است که هر ** آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .





  2. #2
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    تاپیک خیلی خوبیه باعث روحیه دادن هم میتونه بشه .
    من همیشه دوست داشتم دانشمند بشم ( البته بعد از فضانورد شدن و خلبان شدن ) هنوز هم دوست دارم .
    من به فیزیک شیمی خیلی علاقه داشتم -بیشتر فیزیک - برای کنکور هم میخواستم برم رشته مکانیک درس بخونم . همه بدبختی ها و تغییر مسیر زندگی ام هم از پیش دانشگاهی شروع شد
    که افتادیم توی درس نخونهای تنبل و ناباب! سال اول که گفتم من یا تک رقمی باید بیارم یا اصلا قبول نشم و چون اون سال نخونده بودم سر جلسه کنکور شروع کردیم با دوستامون الکی زدن
    سال بعد هم اتفاقات بدی افتاد که نهایتا با هزار دعا و نذر و ... کاردانی صنعتی مازندران نرم افزار قبول شدم اونم کی منی که مثلا همه دوستان و رفقا میگفتن شریف باید قبول شی (البته نه دوستان پیش دانشگاهی دوران دبیرستان رو عرض میکنم ).
    از شانس خوب یا بد ما دوران کاردانی هم بین کسایی افتاده بودم که تو زندگیشون کلا درس موجود ناشناخته ای بود و خب تو این جو اون حس و حالی هم که برای درس خوندن داشتم هم از دست رفت . اما از طرفی برنامه نویسی و مخلفات اون تو اون دوران خیلی تقویت شد.
    یادم میاد هنوز تو دوران کاردانیم دنبال تغیرات بزرگ بودم دوست داشتم من هم یه تغییری تو دنیا بوجود بیارم نه اینکه بشینم بعد از فارغ التحصیلیم مغازه بزنم رم و سی دی رام بفروشم.
    بعد از مدتی سرخورده ام شدم میدیم مثلا منی که این همه تو زمینهه های مختلف تجربه کسب کردم و سعی میکنم خیرم به بقیه برسه اخرش هیچی به هیچی شد و کسایی که خیلی کمتر بودن دارن پیشرفت میکنن!
    بعد منم نشستم خوندم برای کارشناسی و خدا خواست و علوم فنون قبول شدم -اینم داستانی داشت- -
    بعدش که اومدم علوم فنون جو خوبی داشت که امید داشتم تفکرات دوران کاردانیم حداقل با بچه های اینجا بشه پیش برد - نشد - یکی از دلایلش همون صحبتهایی هست که تو تاپیک مشکلات شروع برنامه نویسی و راه حل گفتم. اما من بیخیال نشدم به همراه مهدی و علیرضا
    ما بدون هیچ پشتوانه ای شروع کردیم قدم اول رو برداشتن - گفتیم اگه ما نتونستیم حداقل سعی کنیم امکانی فراهم کنیم که بعد از ما بتونن خیلی از کارهایی که ما فرصت و شانس انجامش رو نداشتیم انجام بدن . اینجا خلق شد.-قبل از اون هم سعی کرده بودم شخصا
    به این مثال "دیگران کاشتن و ما خوردیم ما بکاریم دیگران بخورن" عمل کنم و یکسری آموزشها از سالهای دور نوشته بودم تو زمینه های مختلف ( سیستم عامل نویسی - شبیه سازی -لینوکس و .... )

    من به غیر از یکسال پیش دانشگاهی و دو سال کاردانیم از هیچ سال زندگیم پشیمون نیستم ( به غیر از پارسال باز ) . هنوز هم سعی میکنم به راهی که خیلی وقت پیشها برای خودم تصور میکردم ادامه بدم .
    اگه دیگه امکان رسیدن من به آرزوی دوران بچگی و نوجوانیم نباشه همه سعیم رو کردم و انشاالله میکنم که بقیه بتونن به این امر برسن .

    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  3. #3
    SUPERMODERATOR
    تاریخ عضویت
    2012 May
    ارسال ها
    430
    تشکر
    750
    تشکر شده 961 بار در 440 پست
    نوشته های وبلاگ
    4
    نقل قول نوشته اصلی توسط Mahshid نمایش پست ها
    سلام دوستان
    توی این تاپیک میخوایم در مورد آرزو های دوران نوجونی تون بگید...منظور این که دوست داشتین توی چه دانشگاهی درس بخونین و چه رشته ای

    چی شد که اونجوری نشد؟یا چی شد که همون خواستید شد؟

    به نظرتون چند درصد به خاطر کم کاری خودتون بوده و چند درصد شرایط زندگی(خونواده ....)

    (خیلی از ما ها اون موقع ها که داشتیم واسه کنکور میخوندیم دوست داشتیم رتبه یک شیم و با ما مصاحبه کنن)

    الان هرکی با خودش یه مصاحبه کنه(جهت عقده ای نشدن

    فک کنین چی میخواستین بشین و چی شدین؟(این که آرزو های بچه گی نیست بگیم بچه بودیم و ...واسه همین چند سال پیشه)


    گاهی اوقات نگاه دقیق به گذشته 100برابر بهتر از به آینده فکر کردنه ...


    مهشید فلاح خبرنگار اعزامی فروم

    یعنی خودتون آرزویی نداشتید که ابتدا شما این بحث رو شروع کنید...

    سه جمله برای کسب موفقیت: ..... 1. بیشتر از دیگران بدانید.....2. بیشتر از دیگران کار کنید......3. کمتر انتظار داشته باشید. ( ویلیام شکسپیر )

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 November
    محل سکونت
    آمل
    سن
    31
    ارسال ها
    137
    تشکر
    480
    تشکر شده 327 بار در 113 پست
    نوشته های وبلاگ
    8
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hossein نمایش پست ها
    اگه دیگه امکان رسیدن من به آرزوی دوران بچگی و نوجوانیم نباشه همه سعیم رو کردم و انشاالله میکنم که بقیه بتونن به این امر برسن .
    ایشالا که شما هم به آرزوهاتون میرسین هنوز هم وقت زیاده واسه شما هنوز جوون هستین و با تجربه ای که شما دارین شک ندارم که هر چیزی رو اراده کنین میتونین بهش دست پیدا کنین!!! خدا بزرگه

    خوشبخت کسی است که شکـُــوه رفتارش
    آفریننده ی لبخند زندگــی در چهره ی دیگران باشد !

  5. #5
    مهشید فلاح
    تاریخ عضویت
    2012 January
    سن
    31
    ارسال ها
    294
    تشکر
    1,374
    تشکر شده 863 بار در 337 پست
    نوشته های وبلاگ
    10
    در جواب دوست عزیز @tishab ...گفتم اول بچه ها نظرشون بگن بعد من...
    خب واسه من میتونم بگم زندگی از دوم دبیرستان یه جوره دیگه شد...همون حرفای مستر...توی دوم دبیرستان اوج سقوط بود...ولی به لطف خدا دوران پیش دانشگاهی یکم به خودم اومدم...:39:
    ولی بازم همه چی اکی نشد
    خودم که دلم همیشه میخواست آی تی بخونم....ولی یه جای خوب نه اینجا
    آدم وقتی از مسیری که میخواد و توشه بیاد بیرون دیگه برگشتنش با خداست...واسه من که اینجوری بود
    پیش خودم گفتم توی دانشگاه دیگه اون مسائل فراموش میشه و میتونم دوباره شروع کنم
    سال اول دانشگاه هم گذشت ...راضی راضی نبودم ولی با توجه به اوضاع و تغییر شرایط (محیط دانشگاه و...) همچین بد بد هم نبوده
    ولی تعطیلات تابستون و وقت داشتن واسه برنامه ریزی و دوستام...(دوستایی که تونستم ازشون انرزی مثبت بگیرم و و و ...) باعث شد دوباره به چیزایی که میخواستم و میخوام فکر کنم...
    ان شاالله با کمک خدا ....

    امام جواد علیه السلام :
    ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة ، وَ المَشوِرَة ، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
    سه چیز است که هر ** آن را مراعات کند ، پشمیان نگردد : 1 - اجتناب از عجله ، 2 - مشورت کردن ، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری .





 

 

کاربران برچسب خورده در این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 11:03 AM بر حسب GMT +4 می باشد.