نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 از مجموع 1
  1. #1
    USTMB Student
    تاریخ عضویت
    1970 January
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    7
    تشکر
    80
    تشکر شده 79 بار در 21 پست

    جدال عقل و دل

    عرفا دشمن همیشگی عقل رادل انگاشته اند و جدال مستمر و پیوسته آنان را نا گزیر دانسته و مباحثه ی میان آن دو را این گونه نگاشته اند :
    دل گوید: عشق آورده ام .
    عقل گوید : عشق !عشق چیست؟
    دل:مفهوم بودن است !
    عقل:بودن،بودن برای چه ؟ یه کجا؟
    دل: به آن بالا!
    عقل : تا آسمان ها؟
    دل:خیلی بالاتر ،تا خلوت خاص حضرت عشق!
    عقل : چه خوب! من هم می توانم بیایم؟
    دل:تو،نه!ولی اگر خود را فراموش کنی ،با بال های (ع)و(ش)و(ق)،آری!
    عقل: چگونه؟
    دل (ع) عبیر است ، نسیم دلنواز روح.
    -(ع)عطر دلنشین ایمان به حضرت دوست است .
    -(ع)عالم معناست ، عینیت است ،عهد است ،عدم است ،نیست شدن است و دوباره هستی یافتن!
    عقل:این همه معنا دارد ؟!
    دل: هر کدامشان دنیایی اند ، مرحله ای اند ، بوی عطر و عیبر را می شنوی ،علاقه مند می شوی، بعد باید دل بکنی ،اگر عالم معنا را می خواهی ، باید نیست شوی ،فنا شوی و بعد (عند الله).
    عقل:خوب (ش) چیست؟
    دل(ش)شیرینی آشنایی است ،شهد است ، شهادت است ، شراب است ، سپس،شکر.
    (ش)شمشاد است ،قامت بالای دلبر است .
    (ش)شقایق است ، شوق است ، شوق به معشوق را می خواهی ، شراب عشقش را بنوش !آن گاه قول دوستی با تو می بندد.
    یعنی،همان (ق)،قول الهی ،قسم الهی ،قلم است و قلم ، صنع کردگار است ،همه هستی است .
    (ق) قدرت رب جلیل است ، قاعده ی هستی است ، قامت یار است ، قول دوستی است ، آنچه همه محتاج آنیم!
    (ق)قسط است ، عدالت است ، که عاشق به معشوق می رسد .
    می بینی !(ع)و(ق)یکی اند و (ش)شرح این دو است .
    همه یکی اند، همه عشق اند !یعنی بالاترین !
    عقل:بالاتر هم هست؟
    دل :آری بالاتر هم هست :دوست داشتن!
    عقل :آن دیگر چیست؟
    دل:دوست داشتن با(د)آغاز می گردد.
    (د)دعای سحر گاهی است ،دعوت به دیدار است ، دل پر درد است ، دیدگانت سر ریز خون می شود ، دیوانه باید بشوی ،دیگر از عشق گذشته ای !
    بعد می رسی به (و)او واحد است ،حضرت عشق!
    واجب الوجود از اسما اوست .
    وادی درد است ، اگر عاشقی !
    وارث مهربانی است ،اگر دل بدهی .
    (و)وصف زیبایی
    وصل عاشق و معشوق است .
    (و)و هم سبز دوست داشتن است .
    اما(س):
    (س) یعنی،سبحان الله بگویی،
    سوگند یاد کنی و سبوی نفس را بشکنی آنگاه
    ساغر عشق را نوش کنی و ساقی مجلس مستان شوی سپس
    سالک راه شوی تا .....چکاد هستی.
    (س) یعنی ، سجاده ی نمازت را پهن کنی سرشار از عشق شوی و سرشک تا
    سراج راه شوی و سرمد بمانی آنگاه
    سروش آسمانی را به سرور،در دل می شنوی سپس
    سزاوار پرستیدن اگر
    سفال تنت را در راه دوست بشکنی!
    آنگاه می رس به (ت):
    (ت) یعنی،
    تبارک الله به سویت می نگرد !اگر تباه کنی نفست را سپس
    تاراج رفتن دلت را با کجاوه ی عشق شاهد باشی .اگر تجسم عینی عاشقی شوی تپش دلت را می شنوی که تمثیل عشق شدی!سپس می رسی به (د) همان که:
    داغ درد و دریغ بر پریشانی دل دارد، از دوری دلبر !
    اگر حضرت عشق دستی بر دلت کشید . درخشش نور را در دل می بینی !
    سپس دف زنان و سماع کنان به دیار دلبر که همان دهکده ی دلدادگی است ،گام می گذاری!
    آن گاه می رسی به (الف)قامت دوست ،در این لحظه باید با اخلاص، احرام بپوشی!
    و اعتکاف پیش گیری آن گاه حضرت عشق اجابتت می کند ،و این لطیف ترین اجر توست !
    سپس قرآن به دست می نشینی و افطار خود را با یک لقمه اغماض باز می کنی .
    وقتی رسیدی به (ش) یعنی ، نیمه ی راه را آمدی ، آن زمان است که ، شاهد شکر دهان و شاعر شکر گفتار می شوی و شکر به در گاهش و شایسته ی زیستن با عشق اگر شتابناک و شوقمند در تعالی روح بکوشی .و شراب بی خویشی را نوش کنی و شرح دلدادگی خود را بیان ،که شرط عاشقی همین است !
    سپس می بویی،شمیم شوقناک عشق را و دلت ، شرحه شرحه می گردد،در شوق دیدار دلبر .در این لحظه است که،شبیه حضرت عشق می شوی !
    دوباره می رسی به (ت)از آن رد شو که قبلا برایت گفته ام ، ولی (ت) آمده است که به تو بگوید :
    توکل ،تلاش کن !ولی تسلیم باش !
    بالاخره می رسی به آخر کار ، یعنی (ن) تا دوست داشتن ! کامل شود .
    در این جا اگر ، نادم باشی از لغزش هایت
    ناجی خواهد آمد یعنی ،
    نور نجات بخش سپس نکهت شبنم و پاکی را می بویی!و نگهبان حضرت عشق می شوی و عمری به ، نیایش یار می پردازی و آن گاه ندیم عشق می شوی و در آخر جوهر هستی را نوش می کنی و همه ی وجودت حضور سبز او می گردد و لا غیر !
    دل لحظه ای سکوت کرد و روی به عقل گفت :
    این جا خلوت خاص حق است ،دیگر جای تو نیست !
    دیگر تو توان فهمیدن ، حتی شنیدن آن را نداری.
    باید بروی دنبال کارت ، پی همان استدلال های چوبین !
    عقل با دلخوری سر به پایین انداخت و در حالی که انگشت حیرت به دندان می گزید رفت تا در بستر زمین ، یقه ی یک فیلسوف را بگیرد!
    دل طربناک و ترانه خوان به سوی (پژواک رنگین کمان ) پر گشود تا سر سفره دوست ، لقمه نور نوش کند!


    ویرایش توسط Eman : 24th October 2012 در ساعت 10:37 PM

 

 

کاربران برچسب خورده در این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 06:57 PM بر حسب GMT +4 می باشد.