نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 از مجموع 2
  1. #1
    مدیر بخش صنایع
    تاریخ عضویت
    1970 January
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    460
    تشکر
    863
    تشکر شده 985 بار در 478 پست
    نوشته های وبلاگ
    33

    new بهترین روز زندگی...

    ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند، بلکه در دل حس میشوند. لطفا به این ماجرا که دوستم برایم روایت کرد توجه کنید: او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی [...]

    ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند، بلکه در دل حس میشوند. لطفا به این ماجرا که دوستم برایم روایت کرد توجه کنید:
    او میگفت که پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
    زن دیگری که همسرم از من میخواست که با او بیرون بروم مادرم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.
    آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
    آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش میرفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند.
    ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میکند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود که منوی رستوران را میخواند.
    من هم در پاسخ گفتم که حالا وقتش رسده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم…
    وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که میتوانستم تصور کنم.
    چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.
    کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای ۲ نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.
    و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم.
    هیچ چیز در زندگی مهمتر از خانواده نیست.
    زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.
    این متن را برای همه کسانی که والدینی مسن دارند بفرستید.
    به یک کودک، بالغ و یا هرکس با والدینی پا به سن گذاشته.
    امروز بهتر از دیروز و فرداهای ناشناخته است.
    منبع:
    http://2daylink.com/entertainment/25286



    موضوعات مشابه:
    الا بذکرالله تطمئن القلوب
    هر جای دنیایی دلم اونجاست
    من کعبمو دور تو میسازم
    من پشت کردم به همه دنیا
    تا رو به تو سجاده بندازم

  2. #2
    مدیر بخش صنایع
    تاریخ عضویت
    1970 January
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    460
    تشکر
    863
    تشکر شده 985 بار در 478 پست
    نوشته های وبلاگ
    33
    از یه عاشق
    وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم


    قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

    *

    وقتیکه 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

    سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از

    این که منو از دست بدی وحشت داشتی

    *

    وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

    صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی..پیشونیم رو بوسیدی و

    گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

    *

    وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه

    راستی راستی دوستم داری

    .بعد از کارت زود بیا خونه

    *
    وقتی40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

    تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان

    وقت اینه که بری

    تو درسهابه بچه مون کمک کنی

    *

    وقتیکه 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارمتو همونجور که

    بافتنی می بافتی

    بهم نکاه کردی و خندیدی

    *

    وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند

    زدی...

    *

    وقتیکه 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی

    صندلی راحتیموننشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50

    سال پیش برای من نوشته بودیرو می خوندم و دستامون تو دست هم
    بود


    *
    وقتیکه 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

    اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری



    الا بذکرالله تطمئن القلوب
    هر جای دنیایی دلم اونجاست
    من کعبمو دور تو میسازم
    من پشت کردم به همه دنیا
    تا رو به تو سجاده بندازم

 

 

کاربران برچسب خورده در این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 03:16 PM بر حسب GMT +4 می باشد.