چندتا ماجرای جالب و خواندنی
توسط
در تاریخ 26th February 2012 در ساعت 01:37 PM (1172 بازدیدها)
مصاحبه شغلیدر پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از مهندس جوان صفر كیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟»مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود.»مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیك و مدل بالا چیست؟»مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی میكنید؟ »مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی.------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----كارمند تازه واردمردی به استخدام یك شركت بزرگ درآمد. در اولین روز كار خود، با كافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یك فنجان قهوه برای من بیاورید.»صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با كی داری حرف می زنی؟»كارمند تازه وارد گفت: «نه»صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شركت هستم، احمق.»مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با كی حرف میزنی، بیچاره.»مدیر اجرایی گفت: «نه»كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----اشتباه موردیكارمندی به دفتر رئیس خود میرود و میگوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار كمتر از چیزی كه توافق كرده بودیم به من پرداخت كردید.»رئیس پاسخ می دهد: «خودم میدانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بیشتر به تو پرداخت كردم هیچ شكایتی نكردی.»كارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش كنم.»------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----زندگی پس از مرگرئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟كارمند: بله!رئیس: خوب است. چون ساعتی پیش پدربزرگتان به اینجا آمده و میخواهد شما را ببیند،همان که دیروز برای شركت در مراسم تشییع جنازه اش مرخصی گرفته بودید.------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----تصمیم قاطع مدیریتیروزی مدیر یكی از شركت های بزرگ در حالیكه به سمت دفتر كارش می رفت چشمش به جوانی افتاد كه در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میكرد.جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت میكنی؟»جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از كیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی !ما به كارمندان خود حقوق میدهیم كه كار كنند نه اینكه یكجا بایستند و بیكار به اطراف نگاه كنند.»جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از كارمند دیگری كه در نزدیكیش بود پرسید: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»كارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیك پیتزا فروشی بود كه برای كاركنان پیتزا آورده بود.»نکتهبرخی از مدیران حتی كاركنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمیشناسند. ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا میكنند.------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----
زنگ تفریحمردی به یك مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یك طوطی كرد. صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.»مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است. برای اینكه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای كه در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد.»و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: « ۴۰۰۰ دلار.»مشتری: «این طوطی چه كاری می تواند انجام دهد؟»صاحب فروشگاه جواب داد: «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند.»