-
16th November 2011 02:36 PM
#1
مدیر بازنشسته
اندر احوالات شیخنا و مولانا استاد مسعود هاشمیان (انار الله برهانه)
این مطلب به نقل از
صفحه فیس بوک دانشگاه علوم و فنون مازندران
آن استاد پر هیاهو ، آن دوستدار جشن و اردو ، آن درس خوانده در دانشگاه شریف ، آن صدها هوش مصنوعی را حریف ، آن نوازنده گیتار ، آن معاند با سیگار ، آن تلاش گر در راه اختلاط ، آن موافق با هر نوع ارتباط ، آن از غم و غصه فراری ، آن طراح پروژه های سرکاری ، آن رفیق فاب خدابنده ، آن راننده بی گاز و دنده ، آن مایه ی بهت عالمیان ، شیخنا و مولانا مسعود هاشمیان ( کثرالله ویندوزه) ، فخر علوم و فنونیان بود و سرآمد روشنفکر نمایان.
آن استاد پر هیاهو ، آن دوستدار جشن و اردو ، آن درس خوانده در دانشگاه شریف ، آن صدها هوش مصنوعی را حریف ، آن نوازنده گیتار ، آن معاند با سیگار ، آن تلاش گر در راه اختلاط ، آن موافق با هر نوع ارتباط ، آن از غم و غصه فراری ، آن طراح پروژه های سرکاری ، آن رفیق فاب خدابنده ، آن راننده بی گاز و دنده ، آن مایه ی بهت عالمیان ، شیخنا و مولانا مسعود هاشمیان ( کثرالله ویندوزه) ، فخر علوم و فنونیان بود و سرآمد روشنفکر نمایان.
از ابتدای صباوت عشق سی دی و کامپوتر و سی پلاس پلاس بود و جاوا را نیکو می دانست. پس به صنعتی اصفهان اوفتاد و ارشد هوش مصنوعی بگرفت و بر در کوزه نهاد و راهی علوم و فنون شد.
نقل است چون به علوم و فنون رسید دانشجویان دید که پسران و دختران هریک در سویی نشسته و غم و غصه بر آنان مستولی است. پس گیتار در دست گرفت و حرکات موزون کنان فریاد برآورد : یا ایها التلامیذ ، اختلاط ، اختلاط (ترجمه: ای دانشجویان ، در هم آمیزید ، قاتی پاتی شوید)
از کرامات شیخنا این بود که رگ خواب دانشجو را می شناخت و در کلاسش از روانشناسی و جامعه شناسی و عشق و احساسات و انگیزه و انرژی و کیمیا و لیمیا و سیمیا هر آنچه می دانست و نمی دانست باز می گفت و بدین سبب شهرتش فزونی گرفت. چندان که چون به کلاس می شدی و لب به سخن باز می کردی ، مریدان دست بر سر می نهادند و سر بر دیوار می كوفتند و نعره ها می زدند از منزلت مقام و فصاحت و بلاغتی كه در كلام داشت .
آورده اند به سالی ، مسابقات ریورسی برگزار کرد و انسان و ماشین را به جان هم انداخت و خود به گوشه ایی بنشست و به داوری پرداخت و چون موسم اردو شد گیتار بگرفت و سر به کوه و جنگل نهاد. نقل است که در اردوها آن قدر آهنگ "پشه" را بنواخت و بخواند که دیگر احدالناسی در این کره خاکی نماند که این آهنگ را نشنیده باشد و پشه ایی که از او نرنجیده.
گویند که بر زوایا و خفایای دنیای مجازی آگاه بود و بلاگی داشت که در آن هرچه از درد دل و خاطره داشت برای پرنسسش می نگاشت و میترا و محمد و اصغری و غریبه آشنا و رهگذر خسته و دیگری می آمدند و برای او کامنت ها می گذاشتند، گذاشتنی.
دیگر این که استپ هوایی و زو و گانیه را نیکو می دانست و مریدان در طریق وسطی در کار وی بودند و راه وی می پوییدند و این از کرامات بود. و او را كلمات عالی است. گفت: "بچه ها منم بازی" و گفت:"پسرها و دخترها یک در میان بنشینند" و گفت:"اگه اینو دوست ندارید بریم تو فاز بندری"
در آخر کار او آورده اند که چون قابض الروح بر او وارد شد. گفت: "چشم بگذار تا من قایم شوم و او قایم شد الی الابد.
نبشته به قلم حسام حیدری در سوم شعبان الف عشر و خماس و عشاری من سنه عشرون و ثمین
منبع : صفحه فیسبوک دانشگاه علوم و فنون مازندرا
-
16th November 2011 09:56 PM
#2
مدیر بازنشسته
علاقه مندی ها (Bookmarks)
علاقه مندی ها (Bookmarks)
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن
Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 05:15 AM بر حسب GMT +4 می باشد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)