نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 از مجموع 279
Like Tree62نفر پسندیدند

موضوع: داستان های کوتاه

Threaded View

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Smile متدهاي نفوذ در دل استاد (برگه امتحاني)ا

    متدهاي نفوذ در دل استاد (برگه امتحاني)ا
    آخرين متدهاي روز جهان در زمينه ي نحوه ي محبت و نفوذ دانشجو به دل استاد (برگه ي امتحان):


    اين جفنگيات مرسوم که در برگه
    ي امتحان مينويسند و از بيماري مادر تا اينکه اگر اين درس را نمره نياورم مشروطم ميشوم و ... هم، خيلي خز شده و هم، حتي يک بچه ي 5 ساله باور نميکند؛ چه برسد به يک دکتر! کمي نوآوري و خلاقيت داشته باشيد. جناب استاد به اندازه ي کافي خودش مشکلات و بدبختي دارد، ديگر نياز نيست شما با آن خط زيباي منحصر به فردتان يک صفحه ي آچار برايش از مشکلاتتان بگوييد. حالا باز اي کاش فقط يک نفر چنين خزعبلاتي مي نوشت. يکهو مي بيني از 30 نفر دانشجو، بيست و هشت نفر عينا نوشته اند که اگر اين درس را نمره نگيريم مشروطيم و مادرمان مريض است و پدرمان زندان است و فلان و بهمان. انگار اين مشکلات را هم از روي ديگر تقلب کرده اند.


    روشي پليد

    يک درس ساده اي بود که من بنا به دلايلي نتوانسته بودم اصلا اين درس را
    بخوانم و با ذهن کاملا خالي سر جلسه امتحان رفتم. نيم ساعتي نشستم و ديدمهيچکدام از اين سوالات حتي برايم آشنا هم نيست. يک جمله در پايان برگهنوشتم و برگه را تحويل دادم:

    "در اعتراض به تقلب گسترده اي که سر جلسه ي امتحان از سوي ديگر دانشجويانشاهد بودم از دادن اين امتحان خودداري کرده و نمرهي صفر را به بيستِ باتقلب ترجيح ميدهم."

    نمرهي الف کلاس را گرفتم! خدايا مرا ببخش.




    صم بکم عمى فهم لايعقلون

    درس معارف بود. ميدانستم موضوع درس چيست و مباحثش در چه زمينه اي است -با عرض خسته نباشيد به خودم- اما جزئيات مطالب و محتواي درس را
    نميدانستم. سوالات توزيع شد و باز هم ديدمسوالات کمي برايم ناآشناست. ازمغرب و مشرق و زمين و زمان نوشتم. هر آنچه از کتاب ديني کلاس اولابتدايي، آقاي واسعي گفته بود که مثلا چگونه مواد غذايي در بدن مادرتبديل به شير ميشود تابرهان نظم و عليت که در دبيرستان خوانده بودم. امانقطه ي طلايي برگه اين جمله بود:

    "جناب استاد براي من کاري نداشت که عين محتواي کتاب را برايتان کپي کنماما شما با روش زيباي تدريس خود به ما ياد داديد که چگونه تنها به منابعاکتفا نکنيم. گفتيد در دين عقل هم سهيم است ونبايد "صم بکم عمى فهملايعقلون"بود. پس من ترجيح دادم مفهوم را بفهمم ولي کپي نکنم بلکه ازدانسته هاي خود بنويسم."

    بيست گرفتم! خدايا مرا ببخش.




    اگر دين نداريد لااقل دلم شاد کنيد

    محاسبات عددي. درس بسيار دشوار. حداقل براي من که علاقه ي چنداني به
    رياضيات و مباحث محاسبه اي کامپيوتر نداشتم. سوالات توزيع شد و مطابقمعمول! خداوکيلي ديگر اين درس 3 واحدي راخوانده بودم ولي چه کنم که درمغزم جاي نگرفته بود. عادت دارم که قبل از اينکه برگه را تحويل دهم نمرهيخود را تخمين ميزنم. در بهترين حالت 7 ميشدم. امکان رسيدن امدادهاي غيبيهم تحت هيچعنواني ميسر نبود. آخر برگه نوشتم:

    من نگويم که مرا از قفس آزاد کنيد
    قفسم برده به باغي و دلم شاد کنيد

    نمرهي 11 گرفتم و نفر سوم کلاس شدم! خدايا مرا ببخش.




    وساطت حافظ

    استاد حسيني دکتراي ادبيات بود و استاد درس شيوه ي نگارش (البته فاميلش
    شهبازي بود ولي چون ممکنه يه وقت بياد اينجا رو بخونه من نام مستعارنوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه چند بيت از حافظ ميخواند و چشمانشپر از اشک ميشد. سوالات چي.....؟ بگيد؟ (اسمايلي آقاي قرائتي) نه که بلدنباشم اما در حد 15-16 بيشتر نميگرفتم. قبل از امتحان سري به اينجا زدهبودم و واژه ي «شهباز»را در ديوان حافظ سرچ کردم و آن بيت را کف دستمثبت کردم. زير برگه امتحان نوشتم :

    "جناب استاد من که " حافظ" را نميشناختم؛ اين شما بوديد که در اين ترم عشقحافظ را در وجود من انداختيد! و باعث شديد تا با اين شاعر آسماني آشناشوم. امروز قبل از امتحان گفتم تفالي به حافظبزنم و ببينم چه ميشود، اينبيت آمد:
    خاکيان بي بهره اند از جرعه ي کاس الکرام /اين تطاول بين که با عشاق مسکين کرده اند

    شهپر زاغ و زغن زيبا صيد و قيد نيست/ اين کرامت همره شهباز و شاهين کرده اند

    بيست گرفتم! تنها بيستي که استاد در چند سال اخير به يک دانشجو داده بود.
    خدايا مرا ببخش.




    تصوير من رو شطرنجي کنيد

    امتحان نظريه هاي جامعه شناسي و ... . تو رو خدا نام اين استاد را بيخيال
    شويد. استاد نسبتا معروفي است و البته در بسياري از دانشگاههاي يزد هم
    تدريس دارد و حسابي سرش شلوغ است. 10 نمره تحقيق و کنفرانس داشت و 10
    نمره هم امتحان پايان ترم. سرم بوي قرمه سبزي ميداد. با يکي از بچه ها
    شرط گذاشتم که تحقيق و کنفرانس ارائه نميدهم اما نمرهي بالاي 18 ميگيرم.
    براي امتحان تئوري هم حسابي خواندم و خودم را آماده کردم. انصافا هم
    سوالات را خوب جواب دادم. فقط در پايانِ برگه بدون اينکه تحقيق يا
    کنفرانسي ارائه کرده باشم، نوشتم:

    "موضوع تحقيق و کنفرانس: بررسي علل قبولي بالاي دانش آموزان يزدي در دانشگاهها در طي 16 سال اخير."

    19 گرفتم! خدايا اين يکي رو ديگه مردونه ببخش.




    اگه مردي منو بنداز

    با حساب خودم 13- 14 ميشدم. اما اين نمره براي من که عنوان شاگرد سومي!!!
    کلاس را يدک ميکشيدم خيلي فجيع بود. استاد فوق العاده جدي و بداخلاق بود
    و چندان نميشد طرفش رفت. يک جمله پايان برگه نوشتم:

    "جناب استاد حضور در کلاس شما در اين ترم برايم بسيار مغتنم و مفيد بود.
    اگر ترم بعد با ما درس برميداريد که هيچ، اگرنه بدون تعارف دوست دارم اين
    درس را پاس نکنم تا ترم بعد هم استادم شما باشيد.
    "

    17! خدايا سه تا نقطه


    موضوعات مشابه:
    shifte این نویسه را میپسندد.

 

 

کاربران برچسب خورده در این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

نمایش برچسب‌ها

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 09:25 PM بر حسب GMT +4 می باشد.