آه از اندوه از گریه های شبانه ایستادن های مداوم کنار پنجره خاطرات و خیره شدن به لحظاتی که فقط تو بودی و تو بودی و تو و من نمیدانم تا کی؟ حسرت گذشته می تواند جای خالی نبودنت را پر کند
ای کاش همچون نام آشنایی که گاه به راحتی فراموش میشود ،فراموش میشدی، ومن در تلاش برای به یاد آوردنت در ناکامی محض گرفتار میشدم،فراموش میشدی ،گرفتار میشدم....... ناگهان یکی صدا زد........................ آه.......چه آرزوی محالی تمامی من از آن دور دست های محال تورا فریاد میزند ومن دوباره چه آسان بیاد می آرم تمام لحظه های با تو بودن را.............