صفحه 2 از 7 اولیناولین 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 61

موضوع: انتخاب من

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 July
    محل سکونت
    قائمشهر
    ارسال ها
    410
    تشکر
    646
    تشکر شده 881 بار در 386 پست
    نوشته های وبلاگ
    6
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hossein نمایش پست ها
    سلام .
    من که اشکالی نمیبینم اما خیلی احتمالات رو باید بدید چون همه چیز رو نمیشه تو دانشگاه یا محل کار یا چندتا ایمیل فهمید .
    مثلا این استاد چند سال دارن و چرا (اگر سنشون بالاست ) تا حالا مجرد موندن ؟ این شاید بتونه کمک کنه بدونید اصلا نیازه هست پا پیش بزارید یا نه
    دوم ممکنه این ارتباطات ندیده و الکترونیکی و مجازی یک علاقه کاذب دو طرفه ای ایجاد کنه اما یکدفعه مثلا طرف با مواجه با شما نظرش بر گرده - قیافه سن رفتار یا حتی خانواده و کلی ملاک دیگه این کار رو برای شما که انقدر محتاطید سخت میکنه
    سوم هم معمولا کسایی که انقدر مثل شما حساس و محتاط هستن یک جا ضربه شدیدی میخورن چون دیگه عشق و عاشقی احتیاط و عقل نمیشناسه . عقل مال مرحله قبل عاشقیه . وقتی شدید تمامه پس قبلش خوب فکر کنید .
    چهارم احتیاط زیادی از اینکه نکنه شکست بخورید یا شکست عشقی قبلی (در صورت وجود) تکرار بشه نداشته باشید این مسئله زندگی شما رو تحت تاثیر بدی میزاره .
    مردا از دخترا انتظار متانت و وقار دارن. نه خشکی و منطق زیادی . پس احساسات دخترانه رو سعی نکنید سرکوب کنید (بعضی ها معمولا یا از اینور میوفتن یا از اونور ) تا اینکه مثلا مثل دخترای دیگه بحساب نیایید .
    معمولا در دنیا مردا از دخترا خواستگاری میکنن - به غیر از مدی که تو بعضی جوامع امروزه مد شده - اما اگر دختری به مردی علاقه داشته باشه معمولا بصورت غیرمستقیم این کارو میکنه و توجه مرد رو بخودش جلب میکنه اگر مرد جلب شد چه بهتر
    اما اگر نشد بهتره ادامه پیدا نکنه . معمولا مردا هم متوجه میشن که منظور طرف مقابل چیه و اگر اونها هم تمایل داشته باشن خودشون رو یکطوری نشون میدن - معمولا مردا با وقت گذاشتن یا انجام یک کاری برای فردی که بهش علاقه دارن این کارو میکنن .
    در نهایت من فکر میکنم احتیاط زیادی اشتباست چون به هر حال ادم باید زمین بخوره اگه بخواید از زمین خوردن بترسید - اولا حتما زمین میخورید - دوما دیگه خیلی سخت از زمین بلند بتونید بشید تو این حالت - چون زندگی و سرنوشت جزء لاینفکش همین شکست ها و درس گرفتن ها و پیروز شدن هاست .
    پس نباید ترسید و همینطور نباید نرم های اجتماعی رو هم بهم زد وگرنه عواقبش متوجه ادم میشه




    بهتره دوباره با دقت بیشتری نظر آقای حسن پور رو مطالعه کنید.به نظرم به اندازه کافی کامل هست.


    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...






  2. #12
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    نقل قول نوشته اصلی توسط jellyfish نمایش پست ها
    خب میخاستم جوابشون رو تو ادامه بزارم . الان میزارم . ( ممنون از ایمیلتون . همیشه دونستن اینکه کسی ادمو دوست داره باعث خوشحالیه . البته من ازدواج نکرده یا نامزدی ندارم اما نمیدونم دیگه باید چی بگم ؟ حتی نمیدونم شما از کجا منو میشناسید ؟ از طریق محل کار ( دانشگاه ) یا اینترنت یا از طریق دوستان ؟ ) .
    این خطرناکه -بخاطر همون احتمال سوتفاهم- فرد مقابل شما رو اصلا نمیشناسه میتونستید بپرسید ایا کسی در زندگیتون هست یا نه آیا به کسی علاقه دارید در حال حاضر یا نه
    یا حتی ایا شما علاقمند به آشنایی بیشتر هستید (برای ازدواج) ؟
    اون بخش ازدواج خیلی مهمه چون خیلی ها هستن آشنایی بیشتر رو مترداف ازدواج نمیدونن . یعنی طرف میگه خب دوستیه دیگه پس اکی. این وسط ممکنه شما شروع به ابراز علاقه کنید و اون هم همینطور اما اون به عنوان دوست شما رو ببینه - یک دوست خوب - صمیمی یا هر چی که اسمش رو میزارید - و شما اون رو به عنوان معشوقتون که شما رو دوست داره . اینجا دقیقا همون بخشی هست که دوستاتون آقای سلطانی و خانوم فرزانگان اشاره کردن و باید خیلی دقت کنید .
    اگه این روش رو پیش نمیگرفتید دست خودتون رو بیشتر باز میذاشتیدو قدرت مانور بیشتری داشتید اما قطعا زمان بیشتری باید صرف میکردید
    نکته دوم اینه الان که ایشون جواب دادن شما باید بنظرم سوالی که گفتم رو بپرسید ازشون و نهایتا باید فکری برای این صحبت بکنید :
    نقل قول نوشته اصلی توسط F.Farzanegan نمایش پست ها
    با انجام این کار این ذهنیت براشون بوجود میاد که نکنه اولین نفری نباشه که شما این پیشنهادو بهش میدید!
    و من بهتون اطمینان میدم اگر نه همه مردها تعداد خیلی خیلی زیادی یک روزی به این احتمال قطعا فکر میکنن و بعضا ایجاد مشکل هم میکنه .


    من یه سوال دارم ازتون . شما خودتون و خانوادتون رو چطور طبقه بندی میکنید بر اساس معیارهای امروزی ؟ از خانواده مذهبی هستید ؟ خودتون مذهبی هستید ؟ گرایش فکریتون به چه صورت هست؟
    اینا رو بگید تا بدونیم با چه طرز فکری مواجه هستیم و بر همون اساس بتونیم نظر بدیم .


    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  3. #13
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2013 March
    ارسال ها
    101
    تشکر
    154
    تشکر شده 124 بار در 75 پست
    از توجه همه ممنونم . راستش حتما خوب ننوشتم . چون اون قصه هفته اول بود و من هر کاری که کردم رو دارم مرحله به مرحله مینویسم تا بدونم کجاهارو اشتباه کردم . یعنی من چند هفته از نوشته هام جلوترم . بعد الان سوالم اینه : دوتا غریبه اول اول چطور باید با هم اشنا بشن . منظورم از ارتباط فقط مجازی و یا فقط هر چیز دیگه ای نیست . ارتباط مجازیه من صرفا برای دونستن مطالب غیر خصوصی و کلی بود تا اگر در مورد شخص اشتباه کردم فردا خجالت نکشم تو صورتش نگاه کنم . روابط بین ادمها واقعا خیلی پیچیده هست و لزوم یک رابطه سالم و درست که مطلوبت باشه حتما نیاز به گفتگوی رو در رو داره . و بعد از همه این صحبتها بعضی مسائل حسیه و ادم میفهمه که مثلا فلانی دروغ گوست . یا طرفش چقدر علیرغم ظاهرش روح لطیفی داره . پس من به این مطلب واقفم . مشکلم در کل اینه همه چیز حضوری هم خوب نیست و ممکنه تبدیل به وقت تلف کردن بشه . چیزی که الان میون دختر پسرها باب شده و تبدیل شده به تفریح . من همونطور که قبلا ( وبلاگ اقای codex ) گفتم از 16 سالگی علیرغم اینکه توی خونواده مذهبی متولد شدم بعلت دید پدرم نسبت به دنیا ( چون بنده صالحی بودم و پاک زندگی کردم خدا محافظ من و خونوادم هست و ... همون قانون عمل و عکس العمل ) خیلی ازاد بودم اما اونقدر متوجه موقعیت خودم و خونوادم بودم که همیشه راحت و شاد باشم .من تنها زندگی کردم . بدون گوشی / همراه . بطوریکه خودم هر وقت میخاستم خونه تماس میگرفتم . یعنی اونقدر اعتماد خونواده رو داشتم که تو شهرستان 2 سال بدون هیچ اقا بالا سری زندگی کنم . بموقع قبل از غروب خونه برمیگشتم و کارهام معمول و مرتب بود . جوری که دوستان اصلا باورشون نمیشد که من بچه تهرونم . من منطقه 6 تهران زندگی میکنم . و همونطور که گفتم من همیشه ناظر کارهای اطرافیان در این زمینه بودم و خودم تا حالا بهم پیشنهاد میشد ولی چون معیارهام کاملا مشخص بود همیشه روابطم خیلی محترمانه و سرد بود تا اشخاص تکلیفشون رو بدونن . این اولین باره که فکر کنم به لحاظ قلبی مبتلا شدم . لطفا با من پیش بیاین و نظراتتون رو نسبت به کارهام بگین تا بفهمم کجارو اشتباه کردم نه نظرات کلی راجع به ازدواج . نظر راجع به کار من و عکس العمل طرف . ممنون .


  4. #14
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2013 March
    ارسال ها
    101
    تشکر
    154
    تشکر شده 124 بار در 75 پست
    شما نظرتون رو گفتین .خیلی رک . براتون توضیح میدم تا متوجه رفتار من باشین . من ژیمناستیک کار میکردم تا سال 83 . اونهم بصورت کاملا حرفه ای . تو ایران عزیز . جایی که حتی برای پسرها هم امکانش بسیار کم هست . چون اصلا امکاناتش نیست . نمیدونم تا حالا رفتین تو چنین محیطی . تو دولتی ها مثلا باشگاه کشوری یا ... . عین زنگ تفریح یا کلاس اروبیک میمونه و در حالی که ما 13 نفر دختر و 42 تا پسر تقریبا تقریبا همسن بصورت حرفه ای کار میکردیم . تو کل کشور امکانات در پایتخت و باز بهترین امکانات در نقاط خاص . برای اهلش ... . بارفیکس . دارحلقه . ترامپولین ... این یعنی مربیه مرد . من ادم معاشرتی هستم و روابط عمومیم خوبه و اگه پا بده در هر زمینه ای با توجه به چهارچوب اخلاقیه خودم با اشخاص مثلا فکر کنید کلاس تنظیم مختلط ( اخه قبلا اینجوری بود ) صحبت میکنم . در بیرون از خونه معمولا همه باهام دیکته ای حرف میزنن ولی روابطم با اقایون خیلی بیشتر از دوستای دیگمه . با همه محترم و راحت . اخه احساس خاصی نسبت به کسی ندارم . چون نظری ندارم . شاید نسبت به ازدواج خیلی رک هستم . چون برام جدیه . به همین خاطر ساده به نظر میام . ولی خودم تجربه صحبت با پسرها رو ندارم . چون هیچ وقت موضوعی اینقدر خصوصی برام پیش نیومده . اگر یک جوان خام و احساساتی بودم با حباب کاملا موافق بودم . و در مورد انتخابم میدونم قصد ازدواج داره و ازدواج نکرده و تجربه اشنایی داشته ولی ادامه پیدا نکرده . همونطور که گفتم اونم یک انسان احساساتیه که خیلی شریفه و این برام درک شده . رفتار هر ** گویای شخصیت درونش تا حد خیلی زیادی هست . در ضمن واقعا ممنونم که دوستانه اینقدر رک برخورد کردی . از اونجایی که هیچ تجربه ای ندارم نمیخام به قول دوستمون جناب حسن پور یا از این ور بیافتم یا از اون ور . .


  5. #15
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2013 March
    ارسال ها
    101
    تشکر
    154
    تشکر شده 124 بار در 75 پست
    مهشید جان و دوستان سلام . عزیزم از اینکه نظراتت رو حذف کردی خیلی ناراحت شدم . بعنوان یک جوان 20 ساله فکری بسیار روشن نسبت به خودت . روابط و همچنین محیط خودت داری . راستش من این وبلاگ رو دوست دارم . چون خیلی پویاست . قبلا خدمت دوستان عرض کرده بودم که تقریبا اکثر وبلاگهایی که دیدم یک جور سنگ صبور برای افراد هست که شاید برای خود شخص باعث تخلیه انرژی باشه اما در واقع یک جور کتابخونه درست شده که افراد رو اسیر میکنه . بازی با کلمات و تکرار این چرخه که شنیدن حرف دل رو ممکن نمیکنه . این باعث میشه به جای صحبت های رو در رو و درک عزیزانمون اونا به دنیای مجازی پناه ببرن . این مطلب رو خودم درک کردم با دیدن و صحبتهای یکی از خفن ترین وبلاگ نویسهایی که شما هم میشناسینشون . یا افراد خجالت بکشن و بخاطر صداقتشون شکست بخورن یا ... . ما همه جونیم و همونطور که دانشگاه فقط محل تحصیل نیست و پرورش هم بسیار مهمه و لازمش . تو این وبلاگ هم خواستم از تجربه های سالمی که سراغ داشتم استفاده کنم . البته یک چیز رو بعدا فهمیدم . اینکه بیشتر شما دوستان همدیگر رو میبینین ولی من نه و شاید به این علت از اظهار نظر نگرانید . ولی عزیزم من هم بعنوان یک دختر خیلی با نظرات شما بیشتر و اقای حسین موافقم . الان من مشکلم توقفه . به این علت دارم سعی میکنم از صحبتها استفاده کنم . من تو شهرستان زندگی کردم و با حال و هواش خوب اشنا هستم . ( تبریز . تنکابن . اردبیل . ساری ) . بنابراین کاملا درکتون میکنم . با توجه به سنتون و محل زندگیتون نظراتتون رو میپسندم و خیلی قبول دارم . .

    ویرایش توسط jellyfish : 23rd April 2013 در ساعت 05:38 PM

  6. #16
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    نقل قول نوشته اصلی توسط jellyfish نمایش پست ها
    لطفا با من پیش بیاین و نظراتتون رو نسبت به کارهام بگین تا بفهمم کجارو اشتباه کردم
    بچه ها دقیقا همین کارو داشتن میکردن نه تنها اشاره به کار شما داشتن بلکه جلوتر اتفاقهای محتمل رو هم گوشزد کردن .
    اگه قبل اینکه کاری میکردید یا حرفی میزدید سوال میکردید بهتر بود .
    الان میتونید با این دیدی که امیدوارم پیدا کرده باشید جلو برید و مشکلی براتون پیش نیاد . صحبت در مورد ازدواج اگه رو اصول باشه ایرادی نداره . اگه حرمتها شکسته نشه-(راحت حرف زدن و خیلی مسائل رو به میون کشیدن و احساس راحتی و نزدیکی کردن)- به بهانه ازدواج خیلی خوب میتونید پیش برید و نگران چیزی نباشید .
    معمولا این اتفاق می افته و افراد یک احساس نزدیکی خاصی بهم پیدا میکنن اگه از همون اول از این قضیه پرهیز کنید و نگران از دست دادن طرف مقابل نباشید مشکلی پیش نمیاد اما عکسش اینطور نیست چون اگه با عقل و تدبیرتون نتونید به اشتراکات برسید بهتره هیچوقت با احساس پیش نرید که نهایتا بد تموم بشه .
    خیلی محترمانه و با متانت ازشون سوالات اصلی رو میپرسید من جمله سوالی که ابتدا پرسیدم -آیا به کسی علاقه دارن؟ منتظر کسی هستن؟ چرا ازدواج نکردن تا بحال ؟ معیارهاشون چیه (بشدت مهمه و حتما سعی کنید بدون رودرواسی معیارهای همسر فرضیشون رو بپرسید مثلا ملاکهایی مثل زیبایی تحصیلات رفتار و اخلاق و.. ) وضعیت خانوادگیشون به چه شکلیه .
    اگر به نقاط مشترکی نرسیدید ول کنید دنبال کش دادن موضوع نباشید سعی نکنید دنبال راه حلی برای متقاعد کردن خودتون و خط کشیدن روی مشکلات باشید (هرچقدر عاقل باشید این اتفاق زمانی که دلباخته باشید میوفته چون دخترخانوم هستید این موضوع در شما شدیدتره قطعا)
    شما یک راه دیگه هم دارید و اون اینه که انگار نه انگار که حرفی در مورد ازدواجشون زدید . و دیگه در این رابطه حرفی نزنید و همون روش غیرمستقیم که قبلا گفتیم رو پیش بگیرید هم برای کسب اطلاعات بیشتر هم اینکه اگر ایشون مشتاق باشن قطعا خودشونو نشون میدن و اون وقت شما میتونید با مشورت با خانواده و یا بزرگترتون کار رو ادامه بدید



    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  7. #17
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2013 March
    ارسال ها
    101
    تشکر
    154
    تشکر شده 124 بار در 75 پست
    ( در موردتون در حد كلي فقط خونوادم ميدونن و فكرميكنن به شخص خاصي علاقه مندم و در حال شناختنش و مامانم با كلي ذوق انگار داره يهرمان رو دنبال ميكنه ميره سراغ نوشته هام و من به اين سادگيش فقط ميخندم . ديگهاينكه حتما تا حالا متوجه باورم از خودتون شدين و دليل علاقه منديم رو فهميدين واگر در زندگي احتمالي ايندمون چيزي جز اين معلوم بشه در هر مرحله اي كه باشهتركتون خواهم كرد . ) قسمتی از ادامه ایمیلهام به ایشون . حالا دیگه میخام ادامه کارهام رو یعنی قسمت دوم رو بزارم . نظرتون چیه ؟ .


  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 May
    محل سکونت
    IRAN :D
    ارسال ها
    738
    تشکر
    1,825
    تشکر شده 1,056 بار در 493 پست
    نوشته های وبلاگ
    15
    نقل قول نوشته اصلی توسط jellyfish نمایش پست ها
    ( در موردتون در حد كلي فقط خونوادم ميدونن و فكرميكنن به شخص خاصي علاقه مندم و در حال شناختنش و مامانم با كلي ذوق انگار داره يهرمان رو دنبال ميكنه ميره سراغ نوشته هام و من به اين سادگيش فقط ميخندم . ديگهاينكه حتما تا حالا متوجه باورم از خودتون شدين و دليل علاقه منديم رو فهميدين واگر در زندگي احتمالي ايندمون چيزي جز اين معلوم بشه در هر مرحله اي كه باشهتركتون خواهم كرد . ) قسمتی از ادامه ایمیلهام به ایشون . حالا دیگه میخام ادامه کارهام رو یعنی قسمت دوم رو بزارم . نظرتون چیه ؟ .
    اینطور که معلومه شما تا تهش رفتین و الان فقط جنبه گزارش داره...... تموم دوستان لطف داشتن و نظراتی ارائه دادن که خیلی پیشتر به دردتون میخورد....بنظرم اصلن ماجرای جالبی نیست که از جایی شروع به گفتن کردین که نیاز به مشورت نداشت... ....

    رازی است در سادگی، که همگان نمی‌دانند

  9. #19
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2013 March
    ارسال ها
    101
    تشکر
    154
    تشکر شده 124 بار در 75 پست
    عزیزم من که گفتم تقریبا 3 هفته از نوشته هام جلو هستم . وضعیت الان من توقفه . شما که نمیدونید من چه کار هایی کردم پس چطور میتونید نظر بدین و کمکم کنین ؟


  10. #20
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    نقل قول نوشته اصلی توسط jellyfish نمایش پست ها
    عزیزم من که گفتم تقریبا 3 هفته از نوشته هام جلو هستم . وضعیت الان من توقفه . شما که نمیدونید من چه کار هایی کردم پس چطور میتونید نظر بدین و کمکم کنین ؟
    \
    یعنی همه حرفایی که اینجا مینویسید و جواب های طرف مقابلم که گفتید فقط ساخته ذهن شماست ؟ :o و مثلا در نظر دارید اینطور پیش برید و اگر مثلا فلان جواب رو داد فلان حرف رو بگید و اگر بهمان جواب رو داد شما هم بهمان حرف رو بزنید ؟
    و الان این سناریوهای مختلف رو جلوی ما گذاشتید که ما نظر بدیم این خوبه اینطور پیش برید یا نه بگیم این اینجاش بده تغییرش بدید ؟

    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




 

 
صفحه 2 از 7 اولیناولین 123456 ... آخرینآخرین

کاربران برچسب خورده در این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 03:58 PM بر حسب GMT +4 می باشد.