ویرایش توسط Meysam.M : 29th June 2012 در ساعت 11:40 PM
به هوش بودم از اول دل به ** نسپارم......................شمایل تو بدیدم نه عقل ماندو نه هوشم
خوشبخت کسی است که شکـُــوه رفتارش
آفریننده ی لبخند زندگــی در چهره ی دیگران باشد !
ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم
چو سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم…
موی سپید را فلکم آسان نداد
این رشته را به نقد جوانی داده ام (رهی معیری)
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
نگو هرگز خداحافظ که از تنهایی بیزارم
ز پیش من نرو هرگز که من تنها تو را دارم
خوشبخت کسی است که شکـُــوه رفتارش
آفریننده ی لبخند زندگــی در چهره ی دیگران باشد !
موی سپیدم را فلکم آسان نداد
این رشته را به نقد جوانی داده ام
به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم…
من پرستوي خزان ديده و خاموش توام
حسرتي گر به دلم هست همان دوري توست
خوشبخت کسی است که شکـُــوه رفتارش
آفریننده ی لبخند زندگــی در چهره ی دیگران باشد !
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است
چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است
به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم…
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
خوشبخت کسی است که شکـُــوه رفتارش
آفریننده ی لبخند زندگــی در چهره ی دیگران باشد !
علاقه مندی ها (Bookmarks)