71نفر پسندیدند
-
11th September 2011 10:17 PM
#91
مدیر بازنشسته
نوشته اصلی توسط
NIIT
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری به سوی تو می آیم...
میبندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز...
"ز" بدین ...
-
11th September 2011 10:19 PM
#92
مدیر بازنشسته
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد/هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
فرشته جوووووووووون من شعر قبلیمو تو جواب یه شعر دیگه دادم نمیدونم چرا اونجا اومد!!!!!!!!!!!!:o
برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد ღ هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...
-
11th September 2011 10:25 PM
#93
مدیر بازنشسته
نوشته اصلی توسط
f.farzanegan
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد/هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
در دامهای روشن پروازم
میخواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم...
میم...
-
11th September 2011 10:36 PM
#94
مدیر بازنشسته
معاشران گره از زلف یار باز کنید/شبی خوش است بدین وصله اش دراز کنیدددددددددد
برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد ღ هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...
-
11th September 2011 10:36 PM
#95
مدیر بازنشسته
نوشته اصلی توسط
NIIT
در دامهای روشن پروازم
میخواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم...
میم...
میگذرم ره گذر از کوچه ها آی نسیم سحری صبرکن ما را با خود ببر از کوچه ها
الف بدییییییییییییین
رازی است در سادگی، که همگان نمیدانند
-
11th September 2011 10:41 PM
#96
مدیر بازنشسته
نوشته اصلی توسط
f.farzanegan
معاشران گره از زلف یار باز کنید/شبی خوش است بدین وصله اش دراز کنیدددددددددد
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد میبرم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را
با هر چه طالبی به خدا میخرم ز تو...
-
11th September 2011 10:44 PM
#97
مدیر بازنشسته
وندر سر من هوای عشقت/// هر روز که هست در فزون باددددد
برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد ღ هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...
-
11th September 2011 10:47 PM
#98
مدیر بازنشسته
نوشته اصلی توسط
f.farzanegan
وندر سر من هوای عشقت/// هر روز که هست در فزون باددددد
دختر کنار پنجره نشسته بود
خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
میرفت روز و خیره در اندیشه ای غریب...
"ب" بدین ...
-
12th September 2011 03:30 AM
#99
عضو تازه وارد
نوشته اصلی توسط
NIIT
دختر کنار پنجره نشسته بود
خورشید تشنه کام در آنسوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
میرفت روز و خیره در اندیشه ای غریب...
"ب" بدین ...
بهار آمد تا گل باز گردد سرود زندگی آغاز گردد
بهار آمد که دل آرام گیرد ز درد و غصه ها آرام گیرد
د....
-
12th September 2011 09:12 AM
#100
مدیر بازنشسته
نوشته اصلی توسط
mostafa7
بهار آمد تا گل باز گردد سرود زندگی آغاز گردد
بهار آمد که دل آرام گیرد ز درد و غصه ها آرام گیرد
در درونم هایهو میکرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو میکرد
همچو روحی در شبستانی
در درونم راه میپیمود...
"د" ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)
علاقه مندی ها (Bookmarks)
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن
Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 11:47 PM بر حسب GMT +4 می باشد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)