صفحه 21 از 28 اولیناولین ... 6111617181920212223242526 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 از مجموع 279
Like Tree62نفر پسندیدند

موضوع: داستان های کوتاه

  1. #201
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2012 May
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    125
    تشکر
    135
    تشکر شده 302 بار در 98 پست
    زیبا بود.....................


  2. #202
    USTMB Student
    تاریخ عضویت
    2012 May
    محل سکونت
    بابل
    ارسال ها
    3
    تشکر
    0
    تشکر شده 21 بار در 5 پست

    زندگیه اینترنتی چجوریه؟

    زندگی اینترنتی یعنی اینکه :
    ۱- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که ۳ نفر بیشتر نیستن ۵ خط موبایل دارن!

    ۲ – واسه همکارت ایمیل میفرستی، در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته !

    ۳ – رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه!

    ۴ – ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل !

    ۵ – هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره !

    ۶ – وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری…، بدون توجه به اینکه حد اقل ۱۰ سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!!

    ۸ – صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیل و فیس بوکته !

    ۹ – الان در حالیکه این تاپیک رو میخونی، سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی !

    ۱۰ – اینقدر سرگرم خوندن این تاپیک بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره ۷ نداره !

    ۱۱ – الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره ۷ رو داشته یا نه !

    ۱۲ – من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالا حتماً شماره ۷ رو پیداش میکنی، بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی !!

    ۱۳ – دوباره برمیگردی بالا ولی شماره ۷ رو پیدا نمیکنی…، خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که تو به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی


  3. #203
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2012 May
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    125
    تشکر
    135
    تشکر شده 302 بار در 98 پست
    جالب بود

    به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم…

  4. #204
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 October
    محل سکونت
    قائم شهر
    ارسال ها
    189
    تشکر
    308
    تشکر شده 525 بار در 195 پست
    نوشته های وبلاگ
    5
    نقل قول نوشته اصلی توسط marjan seyedalizadeh نمایش پست ها
    زندگی اینترنتی یعنی اینکه :
    ۱- یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که ۳ نفر بیشتر نیستن ۵ خط موبایل دارن!

    ۲ – واسه همکارت ایمیل میفرستی، در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته !

    ۳ – رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه!

    ۴ – ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل !

    ۵ – هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره !

    ۶ – وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برمیگردی که موبایلت رو برداری…، بدون توجه به اینکه حد اقل ۱۰ سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!!

    ۸ – صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیل و فیس بوکته !
    یعنی میشه یه روز ی اینجا واسه همه این اتفاقات بیافته
    روند زندگی شون عوض شه؟!!!!! یعنی میشه؟!!!

    بقیه اش هم جالب بود




  5. #205
    USTMB Student
    تاریخ عضویت
    2012 January
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    37
    تشکر
    107
    تشکر شده 170 بار در 51 پست
    نوشته های وبلاگ
    1

    ارزان ترین نسخه

    می گویند در کشو ژاپن مرد میلیونری زندگی می کرد که از درد چشم خواب به چشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع داروها را استفاده کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده دید .
    وی به راهب مراجعه کردو راهب پس از معاینه به وی پیشنهاد داد که مدتی به هیچ رنگی جز رنگ سبز نگاه نکند .
    پس از بازگشت از نزد راهب ، او به تمام مستخدمین خود دستور داد با خرید بشکه های رنگ سبز تمام خانه را با رنگ سبز رنگ آمیزی کنند. همینطور تمام اسباب و اثاثیه خانه را با همین رنگ عوض کرد. ست لباس اعضای خانواده و مستخدمین و هر آنچه به چشم می آمد را به رنگ سبز و ترکیبات آن تغییر داد و البته چشم دردش هم تسکین یافت .
    مدتی بعد مرد میلیونر برای تشکر از از راهب وی را به منزلش دعوت کرد. راهب که با لباس نارنجی رنگ به منزل او وارد شد متوجه شد که باید لباسش را عوض کرده و خرقه ای به رنگ سبز بر تن کند .
    پس از تعویض لباس راهب از مرد میلیونر پرسید:" آیا چشم دردتان تسکین یافته؟"
    مرد ثروتمند از او تشکر کرد و گفت:"بله. اما این گرانترین مداوایی بود که تاکنون داشته ام."
    مرد راهب با تعجب به مرد ثروتمند گفت:"بالعکس این ارزانترین نسخه ایی بود که تاکنون تجویز کرده ام. برای مداوای چشم دردتان ،تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز خریداری کنید و هیچ نیازی به این همه مخارج نبود.برای این کار نمی توانی تمام دنیا را تغییر دهی، بلکه با تغییر دیدگاه و یا نگرشت می توانی دنیا را در کام خود درآوری."



  6. #206
    USTMB Student
    تاریخ عضویت
    2012 January
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    37
    تشکر
    107
    تشکر شده 170 بار در 51 پست
    نوشته های وبلاگ
    1

    تفاوت احمق و دیوانه

    مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد. هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد. مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود. در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی. آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند. پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی. پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟ دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!



  7. #207
    USTMB Student
    تاریخ عضویت
    2012 May
    محل سکونت
    بابل
    ارسال ها
    3
    تشکر
    0
    تشکر شده 21 بار در 5 پست

    ترفند دختربچه ی باهوش

    دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
    مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
    بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
    چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می دی، می تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
    ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات ها خجالت می کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
    دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی شه شما بهم بدین؟"
    بقال با تعجب پرسید:
    چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می کنه؟
    و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره


  8. #208
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    عجب ناقلایی بوده طرف

    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  9. #209
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 November
    محل سکونت
    آمل
    سن
    31
    ارسال ها
    137
    تشکر
    480
    تشکر شده 327 بار در 113 پست
    نوشته های وبلاگ
    8

    دزد با شرف

    گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند :چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پسنمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است



  10. #210
    کاربر فعـال
    تاریخ عضویت
    2012 May
    محل سکونت
    بابل
    سن
    31
    ارسال ها
    125
    تشکر
    135
    تشکر شده 302 بار در 98 پست
    واقعا قشنگ بود....
    کاش همه دزدا مث اون بودن.


    به نام خدایی که دغدغه “از دست دادنش” را ندارم…

 

 

کاربران برچسب خورده در این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

نمایش برچسب‌ها

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 01:28 AM بر حسب GMT +4 می باشد.