صفحه 15 از 28 اولیناولین ... 5101112131415161718192025 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 از مجموع 279
Like Tree62نفر پسندیدند

موضوع: داستان های کوتاه

  1. #141
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 July
    محل سکونت
    قائمشهر
    ارسال ها
    410
    تشکر
    646
    تشکر شده 881 بار در 386 پست
    نوشته های وبلاگ
    6
    فوق العاده بود ممنون

    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...






  2. #142
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 May
    محل سکونت
    IRAN :D
    ارسال ها
    738
    تشکر
    1,825
    تشکر شده 1,056 بار در 493 پست
    نوشته های وبلاگ
    15
    نقل قول نوشته اصلی توسط NIIT نمایش پست ها
    ردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند !!!

    ا وااااااااااااا نگو این حرفو.....مردم چه میگویند؟؟!!!

    رازی است در سادگی، که همگان نمی‌دانند

  3. #143
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 July
    محل سکونت
    قائمشهر
    ارسال ها
    410
    تشکر
    646
    تشکر شده 881 بار در 386 پست
    نوشته های وبلاگ
    6

    ازدواج با زیبایی یک زن بازیگر یا..؟

    یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد.



    اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند.



    طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است.



    اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.



    عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند:...



    فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟



    دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید.



    اما همسر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.



    وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه شدیم...



    می‌گویند : زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.



    بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛



    سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند.



    اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.



    اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.



    زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است ...

    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...






  4. #144
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49

    Wink آیین عشق و زندگی به سبك كامپیوتری !



    1. در زندگی و معاشرت با دیگران، نرم‌افزار باشیم، نه سخت‌افزار.

    2. برای پسوند فایل زندگی اجتماعی و خانوادگی، از سه كاراكتر "ع"، "ش" و "ق"، استفاده كنیم نه چیز دیگر.

    3. هیچ‌گاه قفل سی‌دی قلب مردم را نشكنیم كه "تا توانی دلی به دست آور، دل شكستن هنر نمی‌باشد".

    4. چنانچه در كاری شكست خوردیم، آن را "Shut Down" نكنیم بلكه آن را "Restart" كنیم.

    5. برای مانیتور زندگی‌مان، بك‌گراند (Background) سبز یا آبی را در نظر بگیریم نه سیاه یا دودی.

    6. برای سیستم قلبمان از مانیتورهای تخت و صاف (Flat) استفاده كنیم.

    7. برای حل اختلافات زناشویی، روی گزینه "گذشت و ایثار"، دابل كلیك (Double click) كنیم.

    8. برای فایل‌های اسرار زندگی‌مان، پسورد (password) بگذاریم و آن را مخفی (Hidden) كنیم.

    9. همواره پیش از سخن گفتن، سی پی یوی فكرمان را به كار بیندازیم.

    10. بر صفحه مشكلات مردم، كلید F1 باشیم و آنان را كمك و راهنمایی (Help) كنیم.

    11. اگر شخصیت ما بزرگ و والاست، این نوع شخصیت، نباید به ما اجازه دهد كه با هر كسی چت (Chat) كنیم و هر كسی با ما چت كند.

    12. اگر از كسی بدی و كم‌لطفی دیدیم، آن را "Save" نكنیم بلكه آن را "Delete" نماییم و حتی آن را از ریسایكل‌بین (Recyclebin) قلب مان كاملاً محو كنیم.

    13. به دیگران اجازه ندهیم در "سی دی رام" زندگی‌مان هر نوع "سی دی" را كه بخواهند، قرار دهند.

    14. خانه و دفتر كارمان، به روی مردم نیازمند، "Open" باشد.

    15. تا حرف كسی تمام نشده، اسپیكر (Speaker) خود را روشن نكنیم.

    16. در زمان ناتوانی، درماندگی و تاریكی زندگی دیگران، كلید "Power" برای آنان باشیم.

    17. در سایت زندگی شخصی‌مان، یك رُوم (Room) به نام مشكل‌گشا (Moshkelgosha) بسازیم تا دیگران با ما چت (Chat) كنند.

    18. هنگام مشاهده خوبی‌ها و نیكی‌های دیگران، بلافاصله كلید پرینت اسكرین (Print Screen) را بزنیم و از آن ها تصویر بگیریم.

    19. فایل‌های مهم زندگی خود را گاه به گاه، اسكن (Scan) كنیم تا اگر به ویروسی آلوده شده باشند، سریعاً مشخص شود.

    20. نگذاریم هر كسی در رُوم (Room) زندگی‌مان چت نماید و در این صورت، او را ایگنور (Ignore) كنیم.

    21. چشم‌های مان را به روی عیب‌های پنهان مردم، "Close" كنیم.

    22. گاه و بی‌گاه، كامپیوتر زندگی‌ ما هنگ (Hang) می‌كند كه باید آن را با "فكر"، "مشورت" و "برنامه‌ریزی"، ری‌استارت (Restart) كنیم.

    23. برای كپی گرفتن از دیسكت زندگی دیگران، نخست آن را ویروس‌یابی و سپس ویروس‌كشی كنیم.

    24. مواظب باشیم كه رایانه زندگی زناشویی‌مان، ویروس غرور و لج‌بازی به خود نگیرد كه در این صورت، ممكن است هیچ آنتی‌ویروسی نتواند آن را از بین ببرد.

    25. فایل‌های مهم زندگی خود را گاه به گاه، اسكن (Scan) كنیم تا اگر به ویروسی آلوده شده باشند، سریعاً مشخص شود.

    26. اگر می‌خواهیم در زندگی خویش موفق و خوشبخت باشیم، باید خودمان زیرمنوهای Programs را دقیقاً تنظیم كنیم و نباید بگذاریم كه دیگران این كار را برای ما انجام دهند اگر چه می‌توانیم در این زمینه، با آنان مشورت كنیم.

    27. پیش از پرینت گرفتن از سخنان مان، پیش‌نمایش چاپ (print preview) آن را مشاهده كنیم.

    28. اگر روزی رایانه زندگی ما با همسرمان هنگ كرد، سه كلید "كنترل اعصاب"، "انصاف" و "دلیل عصبانیت" را بزنیم.

    29. هارد مغز خود را از برنامه‌های غیرمفید، پر نكنیم، تا فضا را برای نصب برنامه‌های مفید، تنگ ننماییم.

    30. برای این كه از دیدن مانیتور زندگی، بیشتر لذت ببریم، كارت گرافیك بالا برای آن تهیه كنیم.

    31. اگر لازم است كه مانیتور رایانه ما دارای رنگ‌های متنوع و متعدد باشد، ولی مانیتور ارتباطات ما با مردم، حتماً باید یك‌رنگ باشد.

    32. در خطاطی كامپیوتری، از برنامه "كِلْك" هم می‌توانیم استفاده كنیم اما در خطاطی زندگی، از برنامه "كَلَك" نباید استفاده كنیم.

    33. بكوشیم تا خوش اخلاقی را به جای این كه در رم (Ram) و حافظه موقت داشته باشیم، در رام (Rom) و حافظه پایدار داشته باشیم تا در هنگام آغاز (Start) ارتباط با دیگران، آن را به كار گیریم.

    34. در كیس (Case) مستكبران و زورمداران، "سی دی رام" نباشیم بلكه "سی دی ناآرام" باشیم.

    35. قانون كپی‌رایت زندگی اجتماعی به ما اجازه نمی‌دهد كه سی دی بدی‌ها و عیب‌های دیگران را رایت كنیم.

    36. در سایت زندگی، همیشه لینكِ (Mahabbat) داشته باشیم و هیچ گاه برای این سایت، فیلتر نگذاریم.



    آرامش محصول تفکر نیست! آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن ندارد...

  5. #145
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 May
    محل سکونت
    IRAN :D
    ارسال ها
    738
    تشکر
    1,825
    تشکر شده 1,056 بار در 493 پست
    نوشته های وبلاگ
    15

    Red face خانه اینجاست!!



    این عکسی است که فضاپیمای وویجر از زمین گرفته است. عکسی که زمین را در فضای بیکران نشان می دهد.
    كارل ساگان فضانورد آمریکایی کتابی با همین عنوان نوشته است.

    در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
    دوباره به این نقطه نگاه کنید. همین جاست. خانه اینجاست. ما اینجاییم.
    تمام کسانی که دوستشان دارید٬ تمام کسانی که می شناسید٬
    تمام کسانی که تابحال چیزی در موردشان شنیده اید٬ تمام کسانی که وجود داشته اند٬
    زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند.
    برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما در همین نقطه جمع شده است..
    هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی که آفرینندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده اند٬
    تمامی شکارچیان و صیادان٬ تمامی قهرمانان و بزدلان٬
    تمامی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامی پادشاهان و رعایا٬
    تمامی زوج های جوان عاشق٬ تمامی پدران و مادران٬ کودکان امیدوار٬
    مخترعان و مکتشفان٬ تمامی معلمان اخلاق٬ تمامی سیاستمداران فاسد٬
    تمامی «ابرستاره ها»٬ تمامی رهبران کبیر٬ تمامی قدیسان و گناهکاران در تاریخِ گونه ما٬ آنجا زیسته اند٬
    در این ذره غبار که در فضای بیکران در مقابل اشعه خورشید شناور است.
    زمین ذره ای خرد در مقابل عظمت جهان است.
    به رودهای خون که توسط امپراطوران و ژنرال ها بر زمین جاری شده٬ البته با عظمت و فاتحانه٬ بیاندیشید.
    این خونریزان٬ اربابان لحظاتی از قسمت کوچکی از این نقطه بوده اند.
    به بی رحمی های بی پایانی که ساکنان گوشه ای از این نقطه٬ توسط ساکنان گوشه دیگر (که از این فاصله نمیتوان آنها را از هم بازشناخت) متحمل شده اند بیاندیشید٬
    چقدر اینان به کشتن یکریگر مشتاقند٬ چقدر با حرارت از یکدیگر متنفرند.
    تمامی شکوه و جلال ما٬ تمامی حس خود مهم بینی بی پایان ما٬ توهم اینکه ما دارای موقعیتی ممتاز در پهنه گیتی هستیم٬ به واسطه این عکس به چالش کشیده می شود.
    سیاره ما لکه ای گم شده در تاریکی کهکشانهاست.
    در این تیرگی و عظمت بی پایان٬ هیچ نشانه ای از اینکه کمکی از جایی میرسد تا ما را از شر خودمان در امان نگاه دارد٬ دیده نمی شود.
    زمین تنها جای شناخته شده است که قابلیت زیست دارد.
    هیچ جایی نیست٬ حداقل در آینده نزدیک که گونه بشر بتواند به آنجا مهاجرت کند. مشاهدات٬ بله٬ استقرار٬ هنوز نه.
    خوشتان بیاید یا نه٬ زمین تنها جایی است که می توانیم روی پای مان بایستیم.
    گفته شده که فضانوردی تجربه ای است شخصیت ساز که فرد را فروتن می سازد.
    شاید هیچ تصویری بهتر از این٬ غرور ابلهانه و نابخردانه نوع بشر را در دنیای کوچکش به نمایش نگذارد. برای من٬ این تصویر تاکیدی است بر مسئولیت ما در جهت برخورد مهربانانه تر ما با یکدیگر٬ و سعی در گرامی داشتن و حفظ کردن این نقطه آبی کمرنگ٬ تنها خانه ای که تاکنون شناخته ایم.


    رازی است در سادگی، که همگان نمی‌دانند

  6. #146
    بنیانگذار
    تاریخ عضویت
    2010 January
    محل سکونت
    زیر سایه خدا
    سن
    37
    ارسال ها
    1,308
    تشکر
    2,923
    تشکر شده 2,205 بار در 886 پست
    نوشته های وبلاگ
    37
    خیلی قشنگ بود .
    خیلی ممنون

    توکل بخدا
    http://DeepLearning.ir
    اولین و تنها مرجع یادگیری عمیق ایران


    هرکس از ظن خود شد یار من
    از درون من نجست اسرار من




  7. #147
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 July
    محل سکونت
    قائمشهر
    ارسال ها
    410
    تشکر
    646
    تشکر شده 881 بار در 386 پست
    نوشته های وبلاگ
    6
    خیلی باحاله . واقعا با دیدنش یه حس خاصی به آدم دست میده.مرسی

    برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد...






  8. #148
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49
    شاعر بي پول

    يک شب نصرت رحماني وارد کافه نادري شد و به اخوان ثالث گفت : من همين حالا سي تومن پول احتياج دارم . اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟ برو خدا روزي ات را جاي ديگري حواله کند. نصرت رحماني رفت و بعد از مدتي بر گشت و بيست تومان پول و يک خودکار به اخوان داد . اخوان گفت اين پول چيه ؟ تو که پول نداشتي . نصرت رحماني گفت : از دم در ؛ پالتوي تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم . چون بيش از سي تومن لازم نداشتم ؛ بگير ؛ اين بيست تومن هم بقيه پولت ! ضمنا، اين خودکار هم توي پالتوت بود






    ميرسونمت

    يک شب که باران شديدي ميباريد پرويز شاپور از شاملو پرسيد : چرا اينقدر عجله داري ؟ شاملو گفت : مي ترسم به آخرين اتوبوس نرسم . پرويز شاپور گفت : من ميرسونمت . شاملو پرسيد : مگه ماشين داري ؟ شاپور گفت : نه ! اما چتر دارم






    مراعات همسر

    همسر حميد مصدق -لاله خانم - روي در ورودي سالن خانه شان با خط درشت نوشته بود: حميد بيماري قلبي دارد . لطفا مراعات کنيد و بيرون از خانه سيگار بکشيد . خود حميد مصدق هم ميآمد بيرون سيگار ميکشيد و ميگفت : به احترام لاله خانم است

    آرامش محصول تفکر نیست! آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن ندارد...

  9. #149
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49
    داستان تغییر

    آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند
    آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند…
    …و عاشق هم شدند.
    کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد، و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..
    بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم»
    کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی..»
    بچه قورباغه گفت :«قول می دهم.»
    ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.
    درست مثل هوا که تغییر می کند.
    دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.
    کرم گفت:«تو زیر قولت زدی»
    بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود…من این پا ها را نمی خواهم…
    …من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»
    کرم گفت:« من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم. قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.»
    بچه قورباغه گفت قول می دهم. ولی مثل عوض شدن فصل ها، دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود.
    کرم گریه کرد :«این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.»
    بچه قورباغه التماس کرد:«من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم… من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.»
    کرم گفت:« و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را… این دفعه ی آخر است که می بخشمت.»
    ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.
    درست مثل دنیا که تغییر می کند.
    دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، او دم نداشت.



    کرم گفت:«تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.»
    بچه قورباغه گفت:« ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.»
    «آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.»
    کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.
    یک شب گرم و مهتابی، کرم از خواب بیدار شد.. آسمان عوض شده بود، درخت ها عوض شده بودند ، همه چیز عوض شده بود…
    اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.
    بال هایش را خشک کرد. بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.
    آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.
    پروانه گفت:«بخشید شما مرواریدٍ…»
    ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :«…سیاه و درخشانم را ندیدید؟»
    قورباغه جهید بالا و او را بلعید ، و درسته قورتش داد.
    و حالا قورباغه آنجا منتظر است…
    …با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند….
    …نمی داند که کجا رفته.

    آرامش محصول تفکر نیست! آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن ندارد...

  10. #150
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011 June
    محل سکونت
    گرگان
    ارسال ها
    1,170
    تشکر
    62
    تشکر شده 1,587 بار در 809 پست
    نوشته های وبلاگ
    49
    تعارف

    روزی روزگاری، پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به چراغی قدیمی افتاد آن را برداشت و رویش دست کشید.

    می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد آن را ببرد و بفروشد. در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد. پیرزن چراغ را پرت کرد، با ترس و تعجب، عقب عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، غول بزرگی ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد وگفت: نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جوراجوری که برایم ساخته‌اند، را نشنیده‌ای؟ حالا آرزو کن تا آنرا در چشم به هم زدنی برایت برآورده کنم، اما یادت باشد که فقط یک آرزو!



    پیرزن که به دلیل این خوش اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید، از جا پرید و با خوشحالی گفت: الهی فدات شم مادر! اما هنوز جمله بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد. و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف می‌کنند.

    آرامش محصول تفکر نیست! آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلیست که ارزش فکر کردن ندارد...

 

 

کاربران برچسب خورده در این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

نمایش برچسب‌ها

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  


Powered by vBulletin
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Content Relevant URLs by vBSEO 3.6.0
Persian Language By Ustmb.ir
این انجمن کاملا مستقل بوده و هیچ ارتباطی با دانشگاه علوم و فنون مازندران و مسئولان آن ندارد..این انجمن و تمامی محتوای تولید شده در آن توسط دانشجویان فعلی و فارغ التحصیل ادوار گذشته این دانشگاه برای استفاده دانشجویان جدید این دانشگاه و جامعه دانشگاهی کشور فراهم شده است.لطفا برای اطلاعات بیشتر در رابطه با ماهیت انجمن با مدیریت انجمن ارتباط برقرار کنید
ساعت 01:12 PM بر حسب GMT +4 می باشد.